عشق و شراب و یار و خرابات و کافری
هر کس که یافت شد ز همه اندهان بری
از راه کج به سوی خرابات راه یافت
کفرش همه هدی شد و توحید کافری
بگذاشت آنچه بود هم از هجر و هم ز وصل
برخاست از تصرف و از راه داوری
بیزار شد ز هر چه به جز عشق و باده بود
بست او میان به پیش یکی بت به چاکری
برخیز ای سنایی باده بخواه و چنگ
اینست دین ما و طریق قلندری
مرد آن بود که داند هر جای رای خویش
مردان به کار عشق نباشند سرسری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مضمون عشق و شراب و حیرتی که در حال و هوای خرابات وجود دارد، اشاره میکند. او میگوید کسی که از راههای نادرست به سمت خرابات میآید، به نوعی به حقیقت و عشق واقعی دست مییابد. شاعر از ترک تعلقات دنیوی و توجه به عشق و باده صحبت میکند و بر این نکته تأکید میکند که واقعیترین دین و راه، عشق و ولگردی (قلندری) است. او همچنین به اهمیت کار و تلاش در عشق اشاره میکند و میگوید که انسان باید در راه عشق جدی باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی خود عشق، شراب، محبوب، میخانه و بیدینی را پیدا کند، از همه رازها و پنهانیها رها خواهد شد.
هوش مصنوعی: از راه نادرست به مکانی رسید که در آنجا به فساد و بیدینی روی آورده است، اما در این مسیر کفر او به نوعی تبدیل به هدایت و ایمان شده و در حقیقت، کافر بودن او، به نوعی توحید را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: ترک کرد آنچه را که بود، چه از جدایی و چه از وصال، و از کنترل و قضاوت خارج شد.
هوش مصنوعی: او از هر چیزی جز عشق و شراب دلزده شد و خود را در پیش یکی از بتها به خدمت او درآورد.
هوش مصنوعی: برخیز، ای سنایی! باده را طلب کن و به نواختن چنگ بپرداز. این راه و روش ماست و نشاندهندهی سیر و سلوک قلندری ما.
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که بداند کجا باید نظر خود را بیان کند و در کار عشق، مردان باید با دقت و جدیت عمل کنند و نه به شکل سطحی و گذرا.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.