گنجور

 
سنایی

ای گشته ز تابش صفای تو

آیینهٔ روی ما قفای تو

بادست به دست آب و آتش را

با صفوت و نور خاک پای تو

با تو چه کند رقیب تاریکت

بس نیست رقیب تو ضیای تو

خود قاف ز هم همی فرو ریزد

از سایهٔ کاف کبریای تو

در کوی تو من کدام سگ باشم

تا لاف زنم ز روی و رای تو

هر چند که خوش نیایدت هل تا

لافی بزند ز تو گدای تو

این هژده هزار عالم و آدم

نابوده بهای یک بهای تو

قیمت گر تو حسود بود ای جان

زان هژده قلب شد بهای تو

ای راحت تو همه فنای ما

وی شادی ما همه بقای تو

هم دوست همی کشی و هم دشمن

چه خشک و چه تر در آسیای تو

این دست که مر تراست در شوخی

اندر دو جهان که‌راست پای تو‌؟

دیری‌ست که هر زمان همی‌کوبند

این دبدبه بر در سرای تو

من بندهٔ زندگانی خویشم

لیکن نه برای خود برای تو

هر چند نیافت اندرین مدت

یک شعله سنایی از سنای تو

با این‌همه هست بر زبان نونو

شهری و سنایی و ثنای تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

همین شعر » بیت ۱

ای گشته ز تابش صفای تو

آیینهٔ روی ما قفای تو

سوزنی سمرقندی

اینست جواب آن کجا گوید

ای گشته ز تابش و صفای تو

سنایی

ای کعبهٔ من در سرای تو

جان و تن و دل مرا برای تو

بوسم همه روز خاکپایت را

محراب منست خاکپای تو

چشم من و روی دلفریب تو

[...]

سوزنی سمرقندی

سهل است سنائیا سنای تو

وین قدر و فضیلت و بهای تو

نزدیک کسی که او خرد دارد

کمتر ز بهیمه (ای) بهای تو

اشعار ترا بجملگی دیدم

[...]

میبدی

ای گشته اسیر در بلای تو

آن کس که زند دم ولای تو

عشّاق جهان همه شده واله

در عالم عزّ و کبریای تو

بر قصه عاشقان خود بر زن

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از میبدی
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای آنکه بنزد عقل فاضلتر

از آب حیات خاک پای تو

تشویر همی خورد بهشت الحق

از مجلس بزم دلگشای تو

بگشاده ملک زبان بمدح تو

[...]

عطار

چون نیست کسی مرا به جای تو

ترک همه گفتم از برای تو

نور دل من ز عکس روی توست

تاج سر من ز خاک پای تو

خوش خوش بربود جان شیرینم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه