گنجور

 
سنایی

ما فوطه و فوطه پوش دیدیم

تسبیح مراییان شنیدیم

بر مسند زاهدان گذشتیم

در عالم عالمان دویدیم

هم ساکن خانقاه بودیم

هم خرقهٔ صوفیان دریدیم

هم محنت قال و قیل بردیم

هم شربت طیلسان چشیدیم

از اینهمه جز نشاط بازار

رنگی به حقیقتی ندیدیم

بگزیدیم یاری از خرابات

با او به مراد آرمیدیم

دل بر غم روی او فگندیم

سر بر خط رای او کشیدیم

او نیست کسی و ما نه بس کس

زین روی به یکدگر سریدیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

آخر به مراد دل رسیدیم

خود را و ترا به هم بدیدیم

از زلف تو تابها گشادیم

وز لعل تو شربها چشیدیم

بی‌آنکه فراق هم‌نفس بود

[...]

عطار

تا دردی درد او چشیدیم

دامن ز دو کون در کشیدیم

با هم نفسی ز درد عشقش

در کنج فنا بیارمیدیم

بر بوی یقین که بو که بینیم

[...]

شیخ بهایی

مقصود و مراد کون دیدیم

میدان هوس، به پی دویدیم

هر پایه کزان بلندتر بود

از بخشش حق، بدان رسیدیم

چون بوقلمون، به صد طریقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه