گنجور

 
عطار

تا دردی درد او چشیدیم

دامن ز دو کون در کشیدیم

با هم نفسی ز درد عشقش

در کنج فنا بیارمیدیم

بر بوی یقین که بو که بینیم

زهری به گمان دل چشیدیم

گه در طلبش ز دست رفتیم

گه در هوسش به سر دویدیم

در عالم پر عجایب عشق

آوازهٔ او بسی شنیدیم

درمان چه‌کنیم درد او را

کین درد به جان و دل خریدیم

عشقش چو به ما نمود ما را

صد پرده به یک زمان دریدیم

نور رخ او چو شعله‌ای زد

خود را ز فروغ آن بدیدیم

دیدیم که ما نه ز آب و خاکیم

از هر دو برون رهی گزیدیم

چه خاک و چه آب کانچه ماییم

در پردهٔ غیب ناپدیدیم

چون پرده ز روی کار برخاست

از خود نه ازو بدو رسیدیم

پیوستگیی چو یافت عطار

از ننگ وجود او بریدیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۰۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

ما فوطه و فوطه پوش دیدیم

تسبیح مراییان شنیدیم

بر مسند زاهدان گذشتیم

در عالم عالمان دویدیم

هم ساکن خانقاه بودیم

[...]

انوری

آخر به مراد دل رسیدیم

خود را و ترا به هم بدیدیم

از زلف تو تابها گشادیم

وز لعل تو شربها چشیدیم

بی‌آنکه فراق هم‌نفس بود

[...]

شیخ بهایی

مقصود و مراد کون دیدیم

میدان هوس، به پی دویدیم

هر پایه کزان بلندتر بود

از بخشش حق، بدان رسیدیم

چون بوقلمون، به صد طریقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه