گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
ای شاد که خلقستی ای خوش که جهانستی
از خلق نهان زان شد تا جمله ترا باشد
گر هیچ پدیدستی زان همگانستی
جان دید جمالش را ور نه به همه دانش
دربان و غلامش را زو باز که دانستی
دل قهر و دو زلفش دید انگشت گزان زان شد
گر لطف لبش دیدی انگشت زنانستی
زیر و زبر عالم بهر طلبست ارنی
تنگا که زمینستی لنگا که زمانستی
گر نور پذیرفتی زو شش جهت عالم
پستی همه باغستی بالا همه کانستی
گر گل نپذیرفتی زو نور تجلی کی
گل کعبهٔ چرخستی دل گشن جانستی
گفت ست که یک روزی جانت ببرم چون دل
من بندهٔ آن روزم ایکاش چنانستی
جانیست سنایی را در دیده سنان او
پس گر چنینستی بیجان چو جنانستی
او گر نه چنینستی چون نیزهٔ سلطان کی
بر رفته و برجسته بر بسته میانستی
بهرامشه مسعود آن شه که گه عشرت
ساقیش سپهرستی گر هیچ جوانستی
ور هیچ کرا کردی در درگه چون خلدش
هم رایت رایستی هم خانهٔ خانستی
چرخ ار چو ملک بودی شاگرد سنانش را
پریدن مرغانش تا حشر ستانستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و کمال وجودی معشوق میپردازد و نشاندهندهی احساس شگفتی شاعر از قدرت و عظمت خلقت است. شاعر به صورت نمادین معشوق را به عنوان منشأ زیبایی و نور معرفی میکند و از وجود او به عنوان منبع زندگی و آفرینش یاد میکند. او همچنین اشاره میکند که هرچند معشوق در زمرهی خاکیها نیست، اما همه چیز تحت تأثیر زیبایی و جاذبهاش قرار دارد. در نهایت، شاعر آرزو میکند که روزی جانش را به معشوق تقدیم کند و از او میخواهد که درکی از آن دوستی و زیبایی حقیقی داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر من هیچ زیبایی بر مردم نمایان نیستم، شاد باش که تو خود زیبایی، خوشحال باش که تو جهان را زینت میبخشی.
هوش مصنوعی: این شعر به این مفهوم اشاره دارد که برای دیگران، وجود تو باید به گونهای باشد که هیچ چیزی از تو پنهان و دور از دسترس نباشد. اگر بخواهی به طور کامل در دسترس و شناخته شده باشی، باید خود را به گونهای نشان دهی که دیگران بتوانند تو را به خوبی درک کنند و بشناسند. به عبارت دیگر، به جای اینکه بخواهی در سایه بمانی، بهتر است که وجود و صفاتت را به نمایش بگذاری تا همه از وجود و ویژگیهای تو آگاه شوند.
هوش مصنوعی: اگر جان زیبایی او را ببیند، حتی با تمام دانش و علم، به او و خدمتگزارانش از خود دور میشود، پس چرا در این مورد دیگر فکر کنی؟
هوش مصنوعی: دل که از دیدن زلف معشوق ناراحت است، به جای اینکه با عشق لب او را ببیند و از آن لذت ببرد، فقط به نشانههای محبت و رفتارهای آن به دقت نگاه میکند. در واقع، اگر لحظهای لبش را میدید، حتماً از شادی بینهایت خود دست به نشانهگذاری میزد.
هوش مصنوعی: در این عالم هر چیزی به خاطر جستجو و طلب وجود دارد، اگر به دقت نگاه کنی، میبینی که زمین در تنگنا قرار دارد و زمان نیز به شکل خاصی محدود است.
هوش مصنوعی: اگر از او نور دریافت کردی، همهی جهات و عالمهای پایین به مانند باغی به سمت بالا خواهند رفت و همهی معدنها و منابع نیز از آن او هستند.
هوش مصنوعی: اگر از گل پذیرایی نکردی، چگونه میتوانی نور زیبایی را بپذیری؟ دل تو که مانند گلی در کعبه آسمان است، باید روحی را بشناسد که سیراب و سرشار باشد.
هوش مصنوعی: دوست من گفت که روزی جانت را خواهم گرفت، مانند روزی که دل من در دست توست. کاش میتوانستی چنین باشی.
هوش مصنوعی: سنایی از کسی سخن میگوید که اگر در چشمان او وجود و حیات احساس نمیشود، پس وقتی خودت اینگونه مرده و بیروح هستی، چگونه میتوانی انتظار داشته باشی که شخص دیگری زنده و سرزنده باشد؟
هوش مصنوعی: اگر تو اینگونه نبودی، پس چرا مانند نیزهای از سلطان بر افراشته نشدهای و در میانه، بلند و باریک ایستادهای؟
هوش مصنوعی: بهرام شاه مسعود، پادشاهی است که در زمان خوشگذرانی و لذتهای دنیوی، همچون بادهفروشان، در آسمان وجودش جوانی و شادابی دیده میشود.
هوش مصنوعی: اگر به کسی در درگاه الهی نیکی کنی، چون بهشتش همانند خیری است که به او رساندهای و منزلگاهش نیز در بین شما خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر چرخ (جهان) مانند یک پادشاه باشد، شاگردان آن باید مانند سنان (تیر) آماده باشند تا پرواز پرندگان را تا پایان (بهشت) بیاموزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر یار نگارینم در من نگرانستی
بار غم و رنج او بر من نه گرانستی
ور غمزهٔ غمارش رازش نگشادستی
از خلق جهان رازم همواره نهانستی
گویی چو بهشتستی آراسته و خرم
[...]
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی
هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی
هم دور قمر یارا چون بنده بدی ما را
هم ساغر سلطانی اندر دورانستی
هم کوه بدان سختی چون شیره و شیرستی
[...]
گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی
تاب من و آن جلوه، مهتاب و کتانستی
آسان به قد و عارض، عاشق ندهد دل را
آنی ست نکویان را، دل داده ازآنستی
آن ماه فلک پیما، بنمود شبی سیما
[...]
اندوه پرافشانی از چهره عیانستی
خون ناشده رنگ اکنون از دیده روانستی
غم راست به دلسوزی سعی ادب آموزی
انداختگانش را اندازه نشنانستی
صد ره به هوس خود را با وصل تو سنجیدم
[...]
آن چهره بدین خوبی آشوب جهانستی
گویند بهشتیهست گر هست همانستی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.