روحی فداک ای محتشم لبیک لبیک ای صنم
ای رای تو شمسالضحی وی روی تو بدرالظلم
مایه ده آدم تویی میوهٔ دل مریم تویی
همشهری زمزم تویی یا قبلة الله فی العجم
دانم که از بیتاللهی شیری بگو یا روبهی
در حضرت شاهنشهی بوالقاسمی یا بوالحکم
نی نی پیت فرخ بود خلقت شکر پاسخ بود
آنرا که چونین رخ بود نبود حدیثش بیش و کم
ای جان جانها روی تو آشوب دلهای موی تو
وندر خم گیسوی تو پنهان هزاران صبحدم
رو رو که از چشم و دهان خواهی عیان خواهی نهان
خلق جهان را از جهان هم کعبهای و هم صنم
رویت بنامیزد چو مه زلفت بنامیزد سیه
هم عذر با تو هم گنه هم نور با تو هم ظلم
هر چینت از مشکین کله دارد کلیمی در تله
هر بوست از لب حامله دارد مسیحی در شکم
از باد و آتش نیستی تو آب و خاکی چیستی
جم را بگو تا کیستی او را روانی ده ز شم
چون عشق را ذات آمدی نفی قرابات آمدی
چون در خرابات آمدی کم کن حدیث خال و عم
بر رویت از بهر شرف با ما گه قهر و لطف
گه لعل گوید «لا تخف» گه جزع گوید «لا تنم»
رویت بهی تریاقفا بالا سهی تریاقبا
منعت غنیتر یا عطا ذاتت هنی تر یا شیم
گیرم کرم وقت کرب ز اهل عجم باشد عجب
باری تو هستی از عرب این الوفا این الکرم
ما را شرابی یار کن یا چیزکی در کار کن
گر نور نبود نار کن آخر نباشد کم ز کم
از دستت ار آتش بود ما را ز گل مفرش بود
هرچ آید از تو خوش بود خواهی شفا خواهی الم
ان لم یکن طود فتل ان لم یکن وبل فطل
ان لم یکن خمر فخل ان لم یکن شهد فسم
گر طاق نبود کم ز پل گر طوق نبود کم ز غل
ور عز نبود کم ز ذل ور مدح نبود کم ز ذم
صحرای مغرب چارسو بگرفت زاغ تنگخو
سیمرغ مشرق را بگو تا بال بگشاید ز هم
هم گنج داری هم خدم بیرون چه از کتم عدم
بر فرق آدم نه قدم بر بال عالم زن علم
انجم فرو روب از فلک عصمت فرو شو از ملک
بر زن سما را بر سمک انداز در کتم عدم
کم کن ز کیوان نام را بستان ز زهره جام را
جوشن بدر بهرام را بشکن عطارد را قلم
نه چرخمان نه قدر او نه عقل نه صدر او
نه جانمان نه غدر او نه خیلمان و نه حشم
بیرون خرام و برنشین بر شهپر روحالامین
آخر گزافست این چنین تو محتشم او محتشم
تا کی ز کاس ذوالیزن گاهی عسل گاهی لبن
می کش بسان تهمتن اندر عجم در جام جم
میکش که غمها میکشد اندوه مردان وی کشد
در راه رستم کی کشد جز رخش رخت روستم
بستان الاهی جام را بردار از آدم دام را
در باز ننگ و نام را اندر خرابات قدم
از عشق کانی کن دگر وز باده جانی کن دگر
وز جان جهانی کن دگر بنشین درو شاد و خرم
یک دم بکش قندیل را بیرون کن اسرافیل را
دفتر بدر جبریل را نه لا گذار آنجا نه لم
تو بر زمین آن مهتری کز آسمانها برتری
ای نور ماه و مشتری قسام را هستی قسم
نور فلک را مایهای روح ملک را دایهای
بر فرق عالم سایهای شد فوق و تحت از تو خرم
امروز و فردا از آن تست اصل دو عالم جان تست
رضوان کنون مهمان تست ارواح را داری خدم
کونین را افسر تویی بر مهتران مهتر تویی
بر بازوان شهپر تویی بنوشت چون نامت قلم
هر کو ز شوقت مست شد گر نیستی بد هست شد
خوبی به چشمت گست شد شد ایمن از جور و ستم
ای چرخ را رفعت ز تو ای ملک را دولت ز تو
ای خلد را نعمت ز تو قلبست بینامت درم
در کعبه مردان بودهاند کز دل وفا افزودهاند
در کوی صدق آسودهاند محرم تویی اندر حرم
از دور آدم تا به ما از انبیا تا اولیا
نی بر زمین نی بر سما نامد چو تو یک محترم
در حسرت دیدار تو در حکمت گفتار تو
هر ساعت از اخبار تو بر زعفران بارم به قم
فردوس زان خرم شدست وز خرمی مفخم شدست
جای نبی آدم شدست کز نام تو دارد رقم
چون تو برفتی از جهان گشت از جهان حکمت نهان
آمد کنون مردی چنان کز علم تو دار علم
دارد حدیثش ذوق تو از کارخانهٔ شوق تو
نوشید شرب ذوق تو زان بست بر مهرت سلم
هر جا که او منزل کند از مرده جان حاصل کند
زیرا که کار از دل کند فارغ شد از کار شکم
در خواب جانش دادهای آب روانش دادهای
بر خود نشانش دادهای چون گشت موجود از عدم
چون بر سر منبر شود شهری پر از گوهر شود
بر چرخ نطقش بر شود روحالامین گوید نعم
بگشای کوی آنک قدم بر بای عقل آنک عدم
بفزای عشق آنک حرم بنمای روی آنک ارم
جان کن فدای عاشقان اندر هوای عاشقان
بر تکیه جای عاشقان شعر سنایی کن رقم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با زبانی عاشقانه و عرفانی، به توصیف زیبایی و مقام والای محبوب (که به نوعی نماد خداوند یا ولی معصوم است) میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهات و مجازهای زیبا، عشق و محبتش را به این محبوب ابراز میکند و خواستار رحمت و کرم اوست. او اشاره میکند که محبوب منبع نور و حیات است و بدون او، دنیا معنایی ندارد. شاعر همچنین به دنبال رهایی از قید و بندهای دنیوی است و میخواهد در جمع عاشقان قرار گیرد. این شعر به طرز هنرمندانهای پیوند عشق، معرفت و جستجو برای حقیقت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای محتشم، جانم فدای تو، ندا میزنم لبیک لبیک ای معشوق، ای نظر تو مانند خورشید در صبح و چهرهات همچون ماه در شب تار است.
هوش مصنوعی: تو منبع حیات انسانی، و میوهٔ دل مریم هستی. تو همسایۀ زمزم، و قبلهٔ خدا در سرزمینهای غیر عربی هستی.
هوش مصنوعی: من میدانم که در خانهی خداوند، افسانههایی از شیر یا روباه در پیشگاه پادشاه بزرگ بوالقاسم یا بوالحکم وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به وصف زیبایی و شکوه ظاهر و باطن یک شخص اشاره دارد. شاعر میگوید که این فرد بهگونهای خاص و دلنشین آفریده شده است و مانند یک شیرینی یا شکر پاسخگوی محبت و زیبایی اوست. همچنین، بیان میکند که درباره این شخص، هیچ کم و کاستی وجود ندارد و از این بابت سخنی نمیتوان گفت.
هوش مصنوعی: ای جانهای جانان، زیبایی تو دلها را تحت تأثیر قرار میدهد. موهای تو در خم گیسویت، هزاران صبح روشن را در خود نهفته دارد.
هوش مصنوعی: اگر به چهره و کلام تو نگاه شود، آنچه در دل پنهان است، آشکار خواهد شد. تو مانند معبدی هستی که هم سجدهگاه و هم محبوب را در خود دارد؛ وجودت به گونهای است که میتواند جهانیان را به دو دسته اصلی تقسیم کند، هم به سوی پرستش و هم به سوی عشق.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند ماه درخشنده است و زلفهایت مانند شب تاریک. در این شب تاریک، هم عذری هست و هم گناهی وجود دارد؛ در کنار اینها، هم روشنایی وجود دارد و هم ظلمت.
هوش مصنوعی: هر چین و فر این موها بوی مشک را به مشام میرساند و نشان از وجود یک یهودی در تنگنای عشق دارد. هر عطری که از لبان تو پراکنده میشود، گویای این است که در دل تو، مسیحی، با عشق و امیدی در حال رشد است.
هوش مصنوعی: تو نه از باد و آتش هستی و نه از آن عناصر، بلکه از آب و خاکی. درباره وجود خود بگو، تا دیگران بدانند تو چه هستی و چه احساسی داری.
هوش مصنوعی: وقتی عشق به وجود آمد، روابط خانوادگی و نسب اهمیت خود را از دست دادند. حال که به گوشه خراباتی وارد شدی، از صحبت درباره خال و عم (دوستیها و نسبتها) بکاه.
هوش مصنوعی: به خاطر موقعیت و شخصیت تو، گاهی با ما قهر میکنی و گاهی با محبت و مهربانی سخن میگویی. در برخی مواقع، لبهای تو با رنگی زیبا به ما میگویند نترس و در دیگر مواقع، به حالت ناامیدی میگویی که نگران نباش.
هوش مصنوعی: چهرهٔ تو مانند پادزهر است، بلندی و زیباییات به هنگام پندار شبیه قلههای سر به فلک کشیده میباشد. تو بخشندهای و ثروت روحیات میتواند به دیگران آرامش بخشد و با صفای وجودت، برکاتی را به انسانها عطا کنی.
هوش مصنوعی: فرض کنیم که خوبی و بخشش از اهل عجم باشد، ولی این جای تعجب نیست که تو خودت از عرب هستی و این وفا و سخاوت در تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: به ما شرابی ده یا کاری کن که دل شاد شود، اگر نوری وجود ندارد، لااقل آتش را به جان بزن. در هر صورت، کم و کسری نباید بیافتد.
هوش مصنوعی: اگر آتش از دستان تو به ما برسد، ما از گلی که بر فرش است لذت میبریم. هرچه که از سوی تو بیاید، خوب است؛ اگر بخواهی درمانی بیاوری یا بیماری.
هوش مصنوعی: اگر کوهی نباشد، بستهای از آن شکل نمیگیرد. اگر بارانی نبارد، گرد و غباری از آن جاری نخواهد شد. اگر بادهای وجود نداشته باشد، کسی مست نخواهد شد. اگر عسل نباشد، کسی آن را نخواهد چشید.
هوش مصنوعی: اگر طاق نباشد، پل هم کم میشود. اگر گردنبند نباشد، غل و زنجیر نیز کم خواهد بود. اگر عزت نباشد، ذلت هم کم خواهد شد. اگر ستایش نباشد، نکوهش نیز کاهش مییابد.
هوش مصنوعی: در بیابان مغرب، زاغی بدخلق و تنگنظر، راه چارسو را مسدود کرده است. اکنون از سیمرغ مشرق بخواه که بالهای خود را باز کند و از هم جدا شود تا بتواند پرواز کند.
هوش مصنوعی: تو هم دارای گنجی در دل خود هستی و هم میتوانی به دیگران خدمت کنی. حتی از نهان وجودت میتوانی بر سر آدمها قدم بگذاری و با علم و دانش به اوج دست یابی.
هوش مصنوعی: ستارهها از آسمان عصمت کنار بروید و از سرزمین سلطنت فاصله بگیرید. ای زن، در آسمان بر روی ماهی عالم، به زیر ابر عدم بپیچید.
هوش مصنوعی: از نام کیوان، مقداری کم کن و از زهره، جام را بگیر. زرهی از ماه بدر و بهرام را بشکن و قلم عطارد را نیز بشکن.
هوش مصنوعی: نه چرخ ما به ارزش اوست، نه عقل ما به مقام او، نه جان ما به فریب او، نه گروه ما به تعداد او و نه سپاه ما به شکوه او.
هوش مصنوعی: به بیرون برو و بر بالای فرشته روحالامین بنشین، چرا که اینگونه تو را آراسته دیدن، بیهوده است. او نیز زینت یافته و در نهایت زیبایی است.
هوش مصنوعی: تا کی باید از کاسه ذوالیزن، گاهی عسل و گاهی لبنیات خورد؟ همانطور که تهمتن (رستم) در سرزمین عجم از جام جم مینوشید، تو نیز باید بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: بکش که غمها، اندوه مردان را میکشد. کسی را که در راه رستم میکشد، جز اسب رخش، هیچکس دیگری را نمیتواند بکشد.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که از خداوند درخواست میشود تا شراب را به آدم عطا کند و او را از دامها و بندهای دنیا آزاد کند. همچنین به او توصیه میشود که به مکانهای خراب و بیبازگشت قدم بگذارد و از قید و بندهای نام و ننگ رهایی یابد. با این اقدام، انسان میتواند به حقیقت و روشنایی برسد.
هوش مصنوعی: از عشق، به دنبال چیزهای جدیدی باش و از نوشیدنیها لذت ببر. فراتر از زندگی، جهانی را تجربه کن و در این حالت خوشحال و شاداب زندگی کن.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر خواسته میشود تا لحظهای از زندگیاش را از بندهای مادی و دنیوی آزاد کند و به دنیای معنوی و روحانی بپردازد. اشاره به "قندیل" و "اسرافیل" به معانی روشنی و بیداری روح اشاره دارد، و دعوت به کنار گذاشتن موانع و محدودیتهای دنیوی است. در واقع، شاعر تأکید میکند که باید از ظواهر دنیا فاصله گرفت و به دنبال حقیقتی عمیقتر و معنایی بالاتر بود.
هوش مصنوعی: تو در زمین، بزرگ و با عظمت هستی، در حالی که از آسمانها هم با ارزشتر به نظر میرسید. تو همچون نور ماه و مشتری، شماری از خصوصیات برجسته را داری.
هوش مصنوعی: نور آسمان، روح را زنده میکند و ملائکه را همچون مادری نگهداری میکند. سایهاش بر سر جهان گسترده شده است و زمین و آسمان از وجود تو شاداب و خوشحالاند.
هوش مصنوعی: امروز و فردا متعلق به توست. اصل دو جهان، روح توست. اکنون، رضوان (بهشت) مهمان توست و تو میزبان ارواح هستی.
هوش مصنوعی: تو فرمانروای دو جهان هستی و از همهی بزرگان برتری. بر بازوان مرغان قوی و بلندپرواز، نام تو حک شده است.
هوش مصنوعی: هرکس که از عشق تو سرشار و شاداب شده، اگرچه در عالم وجود نداشته باشی، باز هم در نظر او بدی به خوبی تبدیل میشود و زیباییات بر چشم او گسترش مییابد. او از ظلم و ستم در امان است.
هوش مصنوعی: ای چرخ گردان، بلندی و عظمت تو سبب موفقیت پادشاهان است. نعمتهای بهشتی نیز از تو برخاستهاند. قلبها بدون نام تو، بیارزش و بیمعنا هستند.
هوش مصنوعی: در کعبه افرادی بودهاند که از صمیم قلب به وفا پرداختهاند و در جایی خالی از دروغ و فریب، آرامش یافتهاند. تو میتوانی در حریم مقدس این افراد به راز و نیاز بپردازی و محرم اسرار آنان شوی.
هوش مصنوعی: از دور آدم تا به حال، از پیامبران تا اولیا، هیچکس مانند تو محترم و ارجمند نیامده است، نه بر زمین و نه در آسمان.
هوش مصنوعی: من همیشه در آرزوی دیدار تو و در تلاش برای درک سخنان حکیمانهات هستم. هر لحظه به یاد تو و اخبار خوبت هستم و مانند زعفران که در قم میروید، با محبت و شوق به تو مینگرم.
هوش مصنوعی: بهشت به خاطر شادی و خوشحالی تو بهشت شده است و به همین دلیل شکوه و عظمت یافته است. این مکان، جایی است که نبی آدم قرار دارد و نام تو به نوعی با آن رقم خورده است.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از این دنیا رفتی، حکمت از این جهان پنهان شد. اکنون مردی به دنیا آمده که از علم و دانایی تو برخوردار است.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که احساسات و لذتهای تو از عشق و شوقت به گونهای است که کسانی که از این احساسات آگاه میشوند، تحت تأثیر آن قرار میگیرند و از آن بهرهمند میشوند. محبت تو به دیگران باعث میشود که آنها نیز طعم شیرین این عشق را بچشند.
هوش مصنوعی: هر جایی که او سکونت کند، زندگی به مردگان بازمیگردد، چون وقتی از مسائل دل فارغ شود، دیگر نگرانیهای دنیوی را پشت سر میگذارد.
هوش مصنوعی: تو در خواب به او جان بخشیدهای و زندگی را به او دادهای. بر او نشانههایی از وجود نشان دادهای، هنگامی که از عدم به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی کسی بر منبر قرار میگیرد و سخن میگوید، جامعهای که در دور و بر اوست غنی و پربار میشود، به گونهای که کلام او به مانند وحی الهی تاثیرگذار و الهامبخش خواهد بود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به مکانی است که عقل در آن قدم میگذارد و عشق در آن به اوج میرسد. همچنین، از جایی سخن به میان میآید که زیبایی و جذبه در آن وجود دارد و از این طریق به بهشت و صفا اشاره میشود. در واقع، این متن فراخوانی به کشف و تجربه عشق و زیباییهای معنوی است.
هوش مصنوعی: جانم را فدای عاشقان میکنم، در هوای آنها که همیشه در عشق هستند و بر مکان مشهد عاشقان، شعر سنایی را نوشتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم
لؤلؤ برافرازد علم چون ابر در آرد ز نم
در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم
کاندر طریق عاشقی یک رنگ بینی بیش و کم
روزی بیاید در میان تا عشق را بندی میان
عیسی بباید ترجمان تا زنده گرداند به دم
چون دیده کوتهبین بود هر نقش حورالعین بود
[...]
هم گنج داری هم خدم بیرون از جه از کتم عدم.
بر فرق فرقد نه قدم بر بام عالم زن علم
انجم فرو روب از فلک عصمت فروشوی از ملک
بر زن سما را بر سمک انداز در کتم عدم
هر چه از تو آید خوش بود
خواهی شفا خواهی الم
ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم
کز بهر این آوردهای ما را ز صحرای عدم
تا جان ز فکرت بگذرد وین پردهها را بردرد
زیرا که فکرت جان خورد جان را کند هر لحظه کم
ای دل خموش از قال او واقف نهای ز احوال او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.