روایت است که آمد برون چه از زندان
عزیز مصر و فسا گشت یوسف کنعان
برای دیدن وی همچو طالب و مطلوب
به شهر مصر ز کنعان روانه شد یعقوب
ز مصر حضرت یوسف به شوکت و اجلال
تهیه دید و برون شد برای استقبال
همین که طلعت یوسف ز دور پیدا شد
جلال و کوکبه یوسفی هویدا شد
گرفت از کف یعقوب اشتیاق عنان
پیاده شد پی تعظیم یوسف کنعان
غرور یوسف نزد پدر زیاده نشد
ولی به مصلحت سلطنت پیاده نشد
چو در پیادهشدن اندکی تغافل کرد
عتاب حق پی تادیب حضرتش گل کرد
ز نزد حق سوی یوسف رسید با تعجیل
چنین پیام رسانید حضرت جبریل
که این چه فعل عظیمی است کز تو شد واقع
جلال و حشت شاهی مگر شدت مانع
شده است بنده شایستهام پیاده روان
تو با کمیت سبک سیر میکنی جولان
رعایت پدر پیر بود اولی تر
تو را ز مصلحت ملک و کشور و لشگر
کنون که از تو عیان گشت ترک این اولی
به حکم محکم دادار دست بگشا
گشود دست چو یوسف به امر حی غفور
برون شد از کف معجز نمایش لمعه نور
سئوال کرد که این نور چیست یا جبریل
جواب داد به یوسف امین رب جلیل
که این عمل ز تو نزد خدا نشد مقرون
به رفت نور نبوت ز صلب تو بیرون
اگر چنین بود ای دوستان بر یکتا
مقام و مرتبه و قدرت دوستان خدا
چگونه پس بستم پیشهگان کشور شام
نمود صبر و مدارا مهیمن علام
دمی که باعث ایجاد عالم ایجاد
سلیل خواجه لولاک سید سجاد
به هیئتی که دل انس و جان کباب نمود
گذر به جانب آن کشور خراب نمود
غلش به گردن اشگش ز دیده بر دامن
ببسته همچو اسیران دو دست او بر سن
سر غریبی و بییاوری فکنده به زیر
دلش ز خنده بیجای شامیان دلگیر
ز دیدن سر اکبر به شور و هنگامه
ز سنگ و چوب مخالف به فرقش عمامه
ز آه روز دو عالم سیاه کرده چو شب
ز دیدن سر عریان عمهاش زینب
تنش نزار و رخش زرد و حالتش محزون
دلش ز دیدن اطفال دربدر پر خون
تمام شام برون آمده به حکم یزید
به پیشواز سر انوار حسین شهید
چون روز عید زن و مرد خرم و دلشاد
گرفته دست به دست از پی مبارکباد
تمام گشته فراموششان ز حق نبی
نظارهگر به حریم محمد عربی
به آن طریق چه آن بیکسان بیغمخوار
میان شام گذشتند از سر بازار
به کوچه گذر اهلبیت طه شد
میان کوچه یکی غرقه هویدا شد
نموده پنج زن اندر میان غرقه مقام
سیاه بخت و تبه روزگار و نافرجام
یکی عجوزه بدبخت با قدی چو کمان
فکند زینب مظلومه را شرر بر جان
همین که دیده شومش ز دیدن اسرا
فتاد بر سر پر خون سیدالشهدا
پی اذیت وی ساخت تازه نیرنگی
ببرد دست بریده به جانب سنگی
حواله کرد همان سنگ را به تارک او
شکست بار دیگر تارک مبارک او
بکش عنان سخن (صامت) از مصیبت شام
نماند تاب شنیدن نمای ختم کلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این روایت، داستان خروج یوسف از زندان و دیدار او با پدرش، یعقوب، روایت شده است. یعقوب به خاطر دیدن یوسف از کنعان به مصر میرود و یوسف برای استقبال از او خارج میشود. در این میان، خداوند یوسف را از پیاده شدن منع میکند تا مقام سلطنتش حفظ شود. سپس یوسف با نور الهی روبهرو میشود و از جبریل درباره این نور سوال میکند که به او پاسخ میدهد این عمل باعث افتخار او نزد خدا نیست.
پس از آن، داستان اسارت اهل بیت امام حسین (ع) و دیدار آنها با یزید و مشکلاتی که بر سر آنها میآید، به تصویر کشیده شده است. زینب (س) و دیگر زنان در برابر ظلم و ستم یزید قرار میگیرند و شرایط سختی را تجربه میکنند. در نهایت، از درد و رنجی که اهل بیت در شام متحمل میشوند و بیکسی و مظلومیت آنها سخن به میان میآید.
هوش مصنوعی: داستان میگوید که یوسف، پس از مدتها زندانی بودن در مصر، از زندان آزاد شد و به سرزمین کنعان رفت.
هوش مصنوعی: یعقوب برای دیدن او، مانند کسی که به دنبال چیزی ارزشمند است، از کنعان به سمت مصر سفر کرد.
هوش مصنوعی: از مصر، حضرت یوسف با عظمت و شکوه خارج شد تا به استقبال بیاید.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و چهرهی یوسف از دور نمایان شد، عظمت و شکوه یوسف نیز به وضوح آشکار گردید.
هوش مصنوعی: یعقوب به خاطر عشق و اشتیاقش به یوسف، از همه چیز دست کشید و به سمت او رفت تا او را محترم بشمارد.
هوش مصنوعی: غرور یوسف نزد پدرش افزایش نیافت، اما به خاطر مصلحت سلطنت، به هیچ عنوان کم نشد.
هوش مصنوعی: زمانی که او در هنگام پیادهشدن کمی غفلت کرد، خشم حق و توبیخ به سراغش آمد تا او را به اصلاح و تادیب برساند.
هوش مصنوعی: از جانب خداوند، حضرت جبریل به سرعت به سوی یوسف آمد و پیامی را به او رسانید.
هوش مصنوعی: این چه کار بزرگ و شگفتانگیزی است که از تو انجام شده، جلال و هراست شاهی چگونه ممکن است، آیا شدت امر مانع این است؟
هوش مصنوعی: من به عنوان خدمتگزاری شایسته، در کنار تو در حال حرکت هستم و با سبکی و آرامش در میان گرد و غبار قدم میزنیم.
هوش مصنوعی: بهتر است به پدر سالخوردهات توجه کنی و به او احترام بگذاری، این کار از هر مصلحت دیگری برای کشور و لشکر مهمتر است.
هوش مصنوعی: اکنون که روشن شد از تو جدا شدن، به فرمان محکم خدا، دستت را باز کن.
هوش مصنوعی: دستش را مانند یوسف به فرمان خالق بخشاینده گشود و از چنگ معجزهای که نشاندهنده نور است، خارج شد.
هوش مصنوعی: سوال کرد که این نور چیست و جبریل به یوسف گفت که این نوری از سوی پروردگار بزرگ است.
هوش مصنوعی: این عمل تو موجب نشده تا در نزد خدا ارزش پیدا کند، زیرا نور نبوت از نسل تو به وجود نیامده است.
هوش مصنوعی: اگر چنین باشد، دوستان خدا در یک جایگاه و مرتبه یکسان و همسطح قدرت خواهند داشت.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در برابر کاردانی و صبوری کسانی که در کشور شام هستند، سکوت کنم و صبر پیشه کنم؟
هوش مصنوعی: لحظهای که سبب ظهور و خلقت جهانی جدید شد، لحظهای است که سید سجاد (علیهالسلام)، فرزند امام زینالعابدین، به وجود آمد.
هوش مصنوعی: به طرز و شکل خاصی که دل و روح را به شدت تحت تاثیر قرار داد، به سمت آن سرزمین خراب و ویران رهسپار شد.
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویرگری از کسی است که اشکهایش بر دامنش ریخته شده و او در حالت اسارت به نظر میرسد. دستانش هم به مانند کسانی که در بند هستند، به طور ناخواسته بالای سرش قرار گرفته و این وضعیت نشاندهندهٔ عمیقترین احساسات و دردهای درونی اوست.
هوش مصنوعی: دل غریب و بیکس او، به خاطر شادی غیرمستحق شامها، در زیر فشار قرار گرفته و غمگین شده است.
هوش مصنوعی: دیدن سر اکبر باعث میشود شور و هیجان در دلها بیفتد و مخالفان با سنگ و چوب به او حمله کنند، در حالی که او عمامهای بر سر دارد.
هوش مصنوعی: ز ناله و اندوه دو جهان، حالتی تاریک و شبیه شب پیدا کرده است. این درد و غم به خاطر دیدن عمهاش زینب در وضعیتی سخت و عریان است.
هوش مصنوعی: بدن او نحیف و رنگ چهرهاش زرد است و حالش خیلی ناراحت است؛ دلش به حال بچههای بیسرپرست و پر از خون میسوزد.
هوش مصنوعی: تمام شب، مردم به دستور یزید به استقبال سر مبارک حسین شهید آمدهاند.
هوش مصنوعی: در روز عید، مرد و زن شادیکنان و خوشحال با هم دست در دست هم به سمت تبریک و تهنیت میروند.
هوش مصنوعی: همه آنها که به یاد حق بودند، حالا فراموش کردهاند. کسی که به حریم پیامبر عربی نگاهی میکند، باید درک کند که چه اهمیت و جایگاهی دارد.
هوش مصنوعی: به آن روش که آن بیکسان و بیدردسران در میان شب از وسط بازار عبور کردند.
هوش مصنوعی: در کوچهای که اهل بیت طاها به آنجا گذر کردند، فردی ظاهر شد که به شدت در موردش توجهات جلب شده بود.
هوش مصنوعی: پنج زن را در وسط یک وضعیت سخت و نامساعد میبینیم که درگیر مشکلاتی بزرگ و سرنوشتهای ناخوشایند هستند. آنها در حالتی غرق در درد و رنج به سر میبرند و به نوعی روزگارشان به خوشی نمیگذرد.
هوش مصنوعی: زنی بدبخت و پیر، با قامت خمیده مانند کمان، به زینب مظلومه آسیب میزند و برای او درد و رنج به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی او را دیدم، یاد اسرا بر من چیره شد و خاطرهٔ دردناک عاشورا و شهادت سیدالشهدا در ذهنم زنده شد.
هوش مصنوعی: به خاطر آزار او، ترفندی تازه درست کرد و دستی را که بریده شده بود، به سمت یک سنگ برد.
هوش مصنوعی: سنگی که به سر او پرتاب شده بود، بار دیگر به سر او برخورد کرد و او با سرود و سرافرازی به این امتحان پاسخ داد.
هوش مصنوعی: گفتار خود را متوقف کن، زیرا دیگر تاب و توان شنیدن این مصیبت سخت را نداریم. بگذار که صحبت به پایان برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
شبی چو روز فراق بتان سیاه و دراز
درازتر ز امید و سیاه تر ز نیاز
ز دور چرخ فرو ایستاده چنبر چرخ
شبم چو چنبر بسته در آخرش آغاز
برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
[...]
گرفت مشرق و مغرب سوار آتش و آب
ربود حرص امارت قرار آتش و آب
همی شکنجد باد و همی شکافد خاک
به جنبش اندر دود و بخار آتش و آب
به خشگ و تر به جهان دربگشت ناظر عقل
[...]
خری سبوی سرو روده گوش و خم پهلو
کماسه پشت و کدو گردن و تکاو گلو
چو آمد آید با او سبوی و روده و خم
چو شد کماسه رود با وی و تگا و کدو
خری سرش ز خری چون کدوی بیدانه
[...]
زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت
شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است
حسام دولت و دین و علاء اسلامت
بزرگ سایه یزدان و آفتاب ملوک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.