عشق مرا از هزار کار برآورد
گرد جهانم هزار بار برآورد
یار مرا خوی تنگ بود به عادت
عشق دلم را به خوی یار برآورد
لشکر سودای عشق بر سر من تاخت
از تن خاکی من غبار برآورد
خیز و بیا چشم روزگار برآور
کز تو مرا چشم روزگار برآورد
با تو بیا تا دمی به کام برآرم
همان که فراقت ز ما دمار برآورد
کام من جان به لب رسیده برآور
ز آن لب شیرین کزین هزار برآورد
بس که مرا چون صبا هوای خیالت
گرد گلستان و لاله زار برآورد
قد تو در چشم من به جلوه درآمد
سرو سهی را ز جویبار برآورد
به پاسخ گفت با بانو جهاندار
نخست اندیشه میباید در این کار
نیابی خیر از آن شاخ برومند
که سازد با درخت خشک پیوند
چرا در خاک سیمی را کنم گم
که میشاید به کحل چشم مردم؟
بری طوبی ز خلد جاودانی
بری در غیر ذی زرعش نشانی
هر آنکو کرد با ناجنس پیوند
قرین بد گزید از بهر فرزند
به جای نور چشم خویش بد کرد
به دست خویش قصد جان خَود کرد
اگرچه قطره زاد از ابر لیکن
به بحر افتاد و شد در بحر ساکن
به لطف خویش بحر او را بپرورد
یتیم بحر نام خویشتن کرد
بزرگی و هنر از یم درآموخت
هنرهای بزرگان زو هم آموخت
چو صاحب مکنت و صاحب هنر شد
سزای گوشوار و تاج و زر شد
تو یک مه گر به لطفش میبخوانی
به خورشید جهانتابش رسانی
تو خورشید جمالی او مه نو
نظر میدارد از لطف تو پرتو
گرفتم خود نه از فغفور چین است
خردمندیش ما را خود یقین است
همه شب بود با قیصر دراین راز
همی راند از غم و شادی سخن باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و تأثیرات عمیق آن بر زندگی و احساسات فردی است. شاعر بیان میکند که عشق او را از هزاران کار بازمیدارد و احساساتش را به اوج میبرد. یارش طبیعتی تنگ نظر دارد، ولی عشق او را به سمت یارش میکشاند. لشکر عشق به او حمله میکند و او را در غبار دنیای مادی غرق میکند. شاعر به یارش دعوت میکند تا باهم لحظاتی را لذت ببرند، زیرا فقدان یار جانش را به لب رسانده است. در ادامه شاعر به بیان روحیات دل و احساس نیاز به وصالی واقعی میپردازد و در قالب تمثیل به پیوندهای نادرست و عواقب آن اشاره میکند. او به خصلتهای نیک و بد اشاره کرده و در انتها به عشق و جمال یار اشاره میکند که او را در روشنایی و زیبایی قرار میدهد.
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که من از هزار کار بیرون آیم و در هر گوشه از جهان هزار بار تجربه کنم.
هوش مصنوعی: یار من به خاطر عادت عشق، حال دلم را به سبک و سیاق خود تغییر داده است.
هوش مصنوعی: عشق مانند یک لشکر بر من حمله ور شد و از وجود مادیم گرد و غباری بر سرم نشاند.
هوش مصنوعی: بیا و به پا خیز تا امید زندگی را دوباره زنده کنیم، چرا که زندگی من به وجود تو وابسته است.
هوش مصنوعی: بیایید همراه یکدیگر باشیم تا لحظهای خوش را تجربه کنیم، همانگونه که دوری و فراق تو برای ما مشکلات و ناملایمات بسیاری به همراه داشته است.
هوش مصنوعی: خواستهام به پایان رسیده و جانم به لب آمده است، از آن لب شیرین کمکم کن، که از این وضعیت هزاران نفر به آغوش مرگ رفتهاند.
هوش مصنوعی: احساس طراوت و شادی من به خاطر یاد تو، مانند نسیم صبحگاهی، مرا به باغها و دشتهای پر از گل و لاله برده است.
هوش مصنوعی: تو با قامت زیبای خود در چشم من ظاهر شدی و مانند سرو بلند و خوشفرم، از جویبار بالا آمدی.
هوش مصنوعی: او به بانو جهاندار پاسخ داد که ابتدا باید در این کار خوب فکر کنیم و تأمل کنیم.
هوش مصنوعی: از شاخهی تنومند درختی که با درخت خشک ارتباطی ندارد، خیری پیدا نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: چرا باید یک شیء باارزش را در خاک پنهان کنم که ممکن است به راحتی برای دیگران قابل دیدن و استفاده باشد؟
هوش مصنوعی: بهشتی که طوبی دارد، همیشه و جاودانه بهشت است، اما در غیر از آن مکان، نشانی از سرسبزی و زراعت نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که با شخص یا چیز نامناسب ارتباط برقرار کند، در نهایت برای فرزندانش دچار مشکل خواهد شد.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به چشماش نور و روشنی ببخشد، به دست خود بدی کرد و تصمیم به نابودی خود گرفت.
هوش مصنوعی: اگرچه قطرهای از ابر به دنیا آمده است، اما در دریا جا خوش کرده و به زندگی خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: به لطف پروردگار، دریا به او کمک کرد و او که یتیم دریا بود، نام خود را به عنوان دریا معرفی کرد.
هوش مصنوعی: بزرگی و هنر از آب جاری یم به وجود آمده است و هنرهای بزرگترها نیز از همین منبع سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به ثروت و هنر دست پیدا کند، سزاوار شنل و تاج و زر میشود.
هوش مصنوعی: تو مانند یک ماهی، با لطف و زیباییات میتوانی نور خورشید را به جهان برسانی.
هوش مصنوعی: تو مانند خورشیدی، زیبایی تو درخشان است و او مانند ماه نو، زیبایی تو را با محبت و محبتش تماشا میکند.
هوش مصنوعی: من به خودم دست یافتهام و میدانم که دلیل این امر خرد و دانش من است، نه به خاطر هیچ کس دیگری.
هوش مصنوعی: در تمام شب با قیصر بود و در مورد این راز صحبت میکردند و از غم و شادی حرف میزدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق تو دست از میان کار برآورد
فتنه سر از جیب روزگار برآورد
هر که به کوی تو نیمبار فروشد
جان به تمنا هزار بار برآورد
جزع تو دل را هزار نیش فرو برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.