ایا سحاب نوالی که ابر دریا دل
به های های ز دست تو بارها بگریست
به هر کجا که کنی روی فتح پیشرو است
که پشت فتح به روی مبارک تو قویست
خدا یگانا من بنده قدیم توام
به حال بنده ازین بیش بایدت نگریست
کسی که در ورق بخشش تو ثابت نیست
سه چار سال پیاپی به غیر سلمان کیست؟
ز ذل فاقد و از طعن مردمان هر دم
مرا بدار به نوعی که خوش توانم زیست
وظیفهای که ازین پیش داشتم آن نیز
نمیدهند ازین پس وظیفه من چیست؟
زیاده باد هزاران عطیه کبری
شمار عمر تو و هر عطیهای صد و بیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد شاعر در این شعر به وصف حال خود و احساساتش درباره محبوبی میپردازد که به او عشق میورزد. او از دلتنگیها و غمهایش سخن میگوید و به وفاداری و محبت خود اشاره میکند. همچنین از خداوند میخواهد که به حال بندهاش نگاه کند و به او کمک کند تا در برابر ظلم و طعنههای مردم استقامت کند. شاعر به نیاز خود به لطف و بخشش معشوقهاش اشاره میکند و از او خواستار عطایای بیشتری است. در نهایت، او به اهمیت عمر و بخششهایی که دریافت میکند اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آیا تو همان ابرهایی هستی که دریا با دل شکسته و از روی ناچاری بارها به خاطر تو به زاری افتاده است؟
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، موفقیت در انتظارت است، زیرا پشت سر تو نیرویی قوی از پیروزی قرار دارد.
هوش مصنوعی: خداوند تنها، من بندهای قدیمی از تو هستم و باید بیشتر به حال بندهای مثل من توجه کنی.
هوش مصنوعی: کسی که در بخشش و کرم تو پایدار نیست، به جز سلمان، چه کسی میتواند سه یا چهار سال به همین شکل ادامه دهد؟
هوش مصنوعی: به خاطر ضعف و ناتوانیام و از حملات و سرزنشهای دیگران، هر لحظه کمکم کن تا بتوانم به شکلی خوشایند زندگی کنم.
هوش مصنوعی: وظیفهای که قبلاً بر عهده داشتم دیگر به من نمیدهند، حالا باید ببینم چه کاری از من انتظار میرود.
هوش مصنوعی: ای کاش که هزاران نعمت بزرگ نصیب تو شود، و به تعداد هر یک از این نعمتها، عمر تو نیز صد و بیست سال بیشتر گردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیامدست مرا خویشتن دگر مردم
از آن زمان که بدانستهام که مردم چیست
گرم نشان دهی از روی مردمی چه شود
چو بخت نیک نشانت دهم که مردم کیست
تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست
چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست
هر آن کسی که چو ادریس مرد و بازآمد
مدرس ملکوتست و بر غیوب حفیست
بیا بگو به کدامین ره از جهان رفتی
[...]
در سرای به هم کرده از پس پرده
مباش غره که هیچ آفریده واقف نیست
از آن بترس که مکنون غیب میداند
گرش بلند بخوانی وگر نهفته یکیست
به سال هفتصد و سی و هشت از هجرت
به روز جمعه گه چاشت از صفر شده بیست
گذشت سرور آفاق عز دولت و دین
محمد آنکه فلک در عزاش خون بگریست
براه پیر مغان رو، که راه سرمستیست
خلاف پیر مغان ره مرو، که سرپستیست
مگو حکایت حس را و بگذر از محسوس
کسیکه سخره حس مانده است معتزلیست
دلا، تو جام مئی، لیک جام بحر آشام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.