براه پیر مغان رو، که راه سرمستیست
خلاف پیر مغان ره مرو، که سرپستیست
مگو حکایت حس را و بگذر از محسوس
کسیکه سخره حس مانده است معتزلیست
دلا، تو جام مئی، لیک جام بحر آشام
که جام تو ز شراب خدای لب بلبیست
بنوش باده، که این باده از حجاز آمد
اگر بکاسه چینی و شیشه حلبیست
اگر ز حیدر صفدر کسی سؤال کند
بگو: برغم خوارج علی مستعلیست
ز قاسمی سخنی گر رود بصدر عقول
نگاه دار، که این رمز نکته نبویست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت تسلیم شدن در برابر عشق و سرمستی میپردازد. راه پیر مغان، یعنی راهی که به سرمستی و عرفان میانجامد، تعبیر میشود و تأکید میشود که نباید به جزئیات حسی و دنیوی پرداخت. شاعر به دل و جان میگوید که باید از جام عشق و معرفت الهی بنوشد و به عمق معانی بپردازد. همچنین به بیان اینکه نباید از حقایق مذهبی و عرفانی غافل شد و باید به آموزههای عمیق توجه کرد، اشاره میکند. در نهایت، شاعر به اهمیت روح وحی و رمزهای نبوی اشاره دارد که باید با دقت و درک عمیق به آنها پرداخته شود.
هوش مصنوعی: به راه پیر مغان برو، زیرا این راه موجب سرخوشی و شادابی است. اما به راهی که خلاف این است نرو، چون باعث پایینی و افسردگی میشود.
هوش مصنوعی: حکایت احساسات را بیان نکن و به چیزهای ملموس نپرداز، زیرا کسی که تنها به حس و درک محسوسات اکتفا کرده باشد، در دام محدودیتهای فکری گرفتار است.
هوش مصنوعی: ای دل، تو مانند یک جام شراب هستی، اما از دریا بنوش؛ چون جام تو از شراب الهی سرشار است و تو را به کمال میرساند.
هوش مصنوعی: بنوش شراب، زیرا این شراب از سرزمین حجاز آمده است، اگرچه در ظرفهای چینی یا شیشههای حلبی باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو درباره حیدر صفدر سؤال کند، بگو: علی به رغم دشمنانش همیشه در رتبهای بلند و عالی قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر سخنی از قاسمی به ذهنها برسد، آن را حفظ کن، چون این سخن، رمز و راز نبوت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیامدست مرا خویشتن دگر مردم
از آن زمان که بدانستهام که مردم چیست
گرم نشان دهی از روی مردمی چه شود
چو بخت نیک نشانت دهم که مردم کیست
تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست
چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست
هر آن کسی که چو ادریس مرد و بازآمد
مدرس ملکوتست و بر غیوب حفیست
بیا بگو به کدامین ره از جهان رفتی
[...]
در سرای به هم کرده از پس پرده
مباش غره که هیچ آفریده واقف نیست
از آن بترس که مکنون غیب میداند
گرش بلند بخوانی وگر نهفته یکیست
به سال هفتصد و سی و هشت از هجرت
به روز جمعه گه چاشت از صفر شده بیست
گذشت سرور آفاق عز دولت و دین
محمد آنکه فلک در عزاش خون بگریست
ایا سحاب نوالی که ابر دریا دل
به های های ز دست تو بارها بگریست
به هر کجا که کنی روی فتح پیشرو است
که پشت فتح به روی مبارک تو قویست
خدا یگانا من بنده قدیم توام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.