گنجور

 
سلمان ساوجی

به آستین ملالم مران، که من به ارادت

نهاده‌ام سر طاعت، به آستان عبادت

به کشتگان رهت، برگذر، به رسم زیارت

به خستگان غمت، در نگر، به رسم عیادت

من آن نیم که به تیغ از تو روی برتابم

جفای دوست، کمند محبت است و ارادت

به التفات تو با من، توان مشاهده کردن

که چون کند به عظام رمیم، روح اعادت؟

زما بریدن یاران، بدیع نیست که ما را

به تیغ هجر، بریدند، ناف روز ولادت

دلا ز کوی محبت، متاب روی، به سختی

که رنج و محنت این ره، سلامت است و سعادت

بیان عشق، میسر نمی‌شود به حکایت

که شرح شوق، ز حد عبارت است، زیادت

حکایت غم عشق، از درون عاشق صادق

بپرس، اگر چه ز مجروح نشوند، شهادت

مراست پیش تو کاری و کارهای چنین را

نسیم صبحدم، از پیش می‌برد به جلادت

جفا، طریقه توست و وفا، وظیفه سلمان

تراست، آن شده خوی و مراست این شده عادت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت

مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت

گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت

کجا روم که نمیرم بر آستان عبادت

مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد

[...]

امیر شاهی

منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادت

به راه تو سر تسلیم بر زمین عبادت

به درد عشق خوشم با خیال دوست، که گه‌گه

قدم به پرسش ما می‌نهد به رسم عیادت

چه می‌دهند گواهی دو چشم یار به خونم

[...]

شاهدی

قدم به پرسش من رنجه کن به رسم عیادت

که جان نثار قدومت کنم ز روی ارادت

نهاده‌ام سر تسلیم بر ارادت محبوب

که بنده را نبود رسم و راه غیر عبادت

دلا بکوش که خود را کنی نشانه تیرش

[...]

محتشم کاشانی

یگانه‌ای در دل می‌زند به دست ارادت

که جای موکب حسنش ز طرف ماست زیادت

اگر کشاکش زور قضا بود ز دو جانب

میانهٔ من و او نگسلد کمند ارادت

در این ولایت پر شور و فند خانهٔ کنعان

[...]

میلی

به خون من چه گواهی دهی ز روی ارادت

شهادت چو منی را چه احتیاج شهادت

خدای را مکن ای پارسا به سجده آن بت

ملامتم، که نیاید ز بنده غیرعبادت

زمان زمان به من از دور خویش را بنماید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه