گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سلمان ساوجی

بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم

به از آن نیست که هم با در میخانه شوم

من اگر دیر و گر زود بود آخر کار

با سر خم روم و در سر پیمانه شوم

وقت کاشانه اصلی است مرا، می‌خواهم

که ازین مصطبه سرمست به کاشانه شوم

بوی آن سلسله غالیه بو می‌شنوم

باز وقت است که شوریده و دیوانه شوم

تن و جان را چه کنم مصلحت آن است که من

ترک این هر دو کنم طالب جانانه شوم

گرت ای شمع سر سوختن ماست بگو

تا همین دم به فدای تو چو پروانه شوم

من سرگشته سراپا همه تن سرگشتم

تا به سر در طلب موی تو چون شانه شوم

 
sunny dark_mode