تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم
هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم
هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم
پس ازین دست من و دامن سودای شما
چند گردم پی سودای پراکنده بسم
تو به خوبی و لطافت چو گل و آبی و من
با گل و آب برآمیخته چون خار و خسم
کی بود کی که به وصلت رسم ای عمر عزیز؟
ترسم این عمر به پایان رسد و من نرسم
سخت بیمارم و غیر از تو هوس نیست مرا
به عیادت به سرآ تا به سر آید هوسم
نیست در کوی توام راه خلاص از پس و پیش
چه کنم چاره ز پیش آمد و دشمن ز پسم
ای صبا بلبل مستم ز گلستان وصال
بویی آخر به من آور که اسیر قفسم
کار سلمان چونی افتاد کنون با نفسی
بر لبم نه لب و بنواز چونی یک نفسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و دشواریهای ناشی از آن است. شاعر در آن از احساسات خود نسبت به محبوب سخن میگوید و اینکه هیچکس و هیچ چیز دیگری جز او برایش اهمیت ندارد. او به درد و رنجی که به خاطر دوری از محبوبش متحمل میشود، اشاره میکند و از ترس اینکه عمرش به پایان برسد و به وصال محبوب نرسد، صحبت میکند. در نهایت، شاعر از طبیعت و زیبایی محبوبش یاد میکند و از بلبلی میخواهد که بویی از گلستان وصال بیاورد تا آرامش یابد. این شعر به خوبی احساسات عمیق عاشقانه و ناتوانی در رسیدن به معشوق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهام، همیشه به یاد تو هستم و اگر غیر از تو کسی در ذهنم باشد، برایم هیچکس ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: هر جایی که آسیب و بیوفایی تو باشد، من همانجا از خودم دفاع میکنم. هر جا که صدای زیبای تو به گوش برسد، من در آنجا حضور دارم و گوش میدهم.
هوش مصنوعی: بعد از این من و دامن آرزوی شما چه کار کنم، چرا که دلم به دنبال خواستههای پراکنده و بیمرز میگردد.
هوش مصنوعی: تو به نرمی و زیبایی گل و مانند آب هستی و من، با گل و آب ترکیب شدهام، مثل خاری که در کنار گل میروید.
هوش مصنوعی: کیست که به وصالت برسم ای عمر ارزشمند؟ میترسم این عمر به پایان برسد و من به تو نرسم.
هوش مصنوعی: من به شدت بیمار هستم و هیچ آرزویی جز تو ندارم. به عیادت من بیا تا این آرزو برآورده شود.
هوش مصنوعی: در محله تو هیچ راه نجاتی ندارم، نه از جلو و نه از پشت. نمیدانم چه باید کنم، در حالی که با مشکلاتی از جلو و دشمنانی از پشت مواجهام.
هوش مصنوعی: ای نسیم، ای بلبل شرابخوردهٔ من، از بوستان وصال بوی خوشی برای من بیاور که من در قفس اسیر شدهام.
هوش مصنوعی: سلمان چگونه در حال حاضر با اوج احساساتش به من نزدیک شده است؟ بر لب من نه تنها لب، بلکه نوازش کن، زیرا او یک نفس در وجودم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا نفس هست به روی تو برآید نفسم
ور کنم بی تو نظر سوی کسی هیچ کسم
در تمنای تو شد عمر و نمیدانم من
کاخرالامر به مقصود رسم یا نرسم
مشکن بال نشاطم تو به پیمانشکنی
[...]
نیست بر دولت وصل تو شبی دست رسم
از سر لطف خود ای دوست به فریاد رسم
نیست ما را بجز از لطف تو فریادرسی
نبود جز غم و اندوه جهان هیچ کسم
مه و خورشید جهانتاب چو بر ما گذرند
[...]
نیست جز رخ به کف پای تو سودن هوسم
دارم امید که مبذول بود ملتمسم
من که باشم که کنم همنفسی با چو تویی
اینقدر بس که به یاد تو برآید نفسم
میروم گاه به پا گاه به سر در ره عشق
[...]
هست کحل بصر از خاک ره او هوسم
لیک ترسم که شوم خاک و بگردش نرسم
با تو چون در سخن آیم؟ که ترا چون بینم
آتش شوق تو در سینه بسوزد نفسم
شمع من چون تو بخلوتگه عشرت باشی
[...]
گر به می خوردن پیدا نبود دست رسم
می کشم جام نهان تا که برآید نفسم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.