هر خدنگی که ز دست تو به جان میرسدم
من چه گویم که چه راحت به روان میرسدم؟
خود گرفتم که به من دولت وصلت نرسد
ناوکی آخر از آن دست و کمان میرسدم
من که باشم که رسد دیدن روی تو به من
این قدر بس که به کوی تو فغان میرسدم
بلبل باغ جمال توام از گلبن وصل
گر به رنگی نرسم بویی از آن میرسدم
ترک سودای تو هرگز نکنم، منع چه سود؟
خود گرفتم نرسم بویی از آن میرسدم
ناله آمد که کند با تو بیان حال دلم
وینک اندر عقبش اشک روان میرسدم
راز سر بسته زلف تو نمییارم گفت
که زبان میکشند چون به زبان میرسندم
از فراقت نتوانم که زنم دم کان دم
شعله شوق تو از دل به دهان میرسدم
از تو پنهان چه کند حال دل خود سلمان
که حکایت به دل خلق جهان میرسندم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت از عشق و دلتنگی خود سخن میگوید. او احساس میکند که به خاطر دوری معشوق هر لحظه به او نزدیکتر میشود و با هر خدنگی از او به جانش میرسد. شاعر در مییابد که هر چند ممکن است از وصل محبوب ناامید باشد، اما همچنان امیدوار است که از زیباییهای او، حتی به شکل بویی، بهرهمند شود. او به بلبل باغ جمال محبوب تبدیل شده و درخواست بیان احوال دلش را دارد، ولی در عین حال نمیتواند راز عشق را به راحتی بیان کند. همچنین از سختیهای جدایی و شعله شوقی که در دلش وجود دارد شکایت میکند. در نهایت، حال دلش را به دیگران منتقل میکند و میگوید که عشقش جهانی شده است.
هوش مصنوعی: هر تیر و خنجری که از دست تو به من میرسد، نمیدانم چه بگویم که چقدر با آسودگی به روح و جانم میرسد.
هوش مصنوعی: من از قبل میدانستم که به موفقیت و عشق مورد نظرم دست نخواهم یافت، اما در نهایت، با یک تیر از آن کمان، به هدف خواهم رسید.
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که لایق دیدن روی تو باشم، اما همین که صدای نالهام به کوی تو میرسد برای من کافی است.
هوش مصنوعی: من بلبل باغ زیبایی تو هستم و هرگاه به گلهای وصالت دسترسی پیدا نکنم، باز هم بویی از آن گلها به من میرسد.
هوش مصنوعی: هرگز از عشق تو دست نخواهم کشید، که ناتوانی در این کار چه فایدهای دارد؟ خودم را از آن دور نمیکنم، اما بویی از آن عشق به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: نالهای از دل برمیخیزد تا حال مرا به تو بگوید، اما در پی آن، اشکها به آرامی سرازیر میشوند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم راز زیبایی و پیچیدگی زلفهای تو را فاش کنم، زیرا وقتی که به زبان میآورم، ممکن است کسانی به زبان من واکنش نشان دهند.
هوش مصنوعی: از دوری تو چنین دلتنگ و ناراحتم که حتی نمیتوانم نفس بکشم؛ چون شوق و علاقهام به تو آنقدر زیاد است که احساس میکنم آتش آن درونم میسوزد و به زبانم میرسد.
هوش مصنوعی: سلمان چه باید کند که حال دلش را از تو پنهان کند، در حالی که احساساتش به دلهای مردم جهان میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
ریخت زین حادثه بال و پر عنقاء قدم
طائر عیسی دم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.