گنجور

 
سلمان ساوجی

سالک راه تو را با مالک رضوان چه کار؟

عابدان قبله را با کفر و با ایمان چه کار؟

طالب درمان نه مرد کار درد عاشقی است

دردمندان غمت را با غم درمان چه کار؟

صحبت گل را و دل را، هر دو عالم واسطه

وصل جانانست ورنی جسم را با جان چه کار؟

چون زلیخای هوایت دامن جانم گرفت

یوسف جان مرا در بند و در زندان چه کار؟

عقل می‌گوید که این راهی است بی‌پایان مرو

گو برو عقلا تو را با بی سرو سامان چه کار؟

جان سپر کردیم و می‌جوییم زخمش را به جان

هر که او را نیست این قوت درین میدان چه کار؟

مدعی را از جمالش نیست خطی، کان چمن

عندلیبان راست، زاغان را در آن بستان چه کار؟

کار من عشق است و مذهب عاشقی و هر کسی

مذهبی دارد تو را با مذهب سلمان چه کار؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
واعظ قزوینی

گوشه گیران را بره درگه سلطان چه کار؟!

سیر چشمان را بچین ابرو دربان چه کار؟!

بوریا چون موج آب زندگی استاده است

کلبه درویش را با قالی کرمان چه کار؟!

نیکنامان، فارغند از منت عمر دراز

[...]

بلند اقبال

با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار

با خط و خالت مرا با سنبل وریحان چه کار

سروقدی لاله خدی گلرخی نسرین بری

چون تورا دارم مرا با باغ وبا بستان چه کار

چون توئی دلبر مرا گر دل برفت ازکف چه غم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه