لطف جانبخش تو جانم ز عدم باز آورد
دل آزرده ما را به کرم باز آورد
خاک آن پیک مبارک دم صاحب قدمم
که دلم هم به دم و هم به قدم باز آورد
هر سیاهی که شبان خط و خالت با من
کرد انصاف که لطفت بقلم باز آورد
میکنم خون جگر نوش به شادی لبت
که به یک جرعه مرا از همه غم، باز آورد
مدتی گردش این دایره ما را از هم
همچو پرگار جدا کرد و به هم باز آورد
خواستم رفت به حسرت ز جهان، باز مرا
کشش موی تو از کوی عدم باز آورد
خط به خون خواست نوشتن، به تو سلمان ننوشت
تا نگویی که فلان عشوده و دم باز آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.