جان زندگی از چشمه پرنوش تو دارد
دل، بستگی از سنبل خاموش تو دارد
ای دانه و دام دل ما، حلقه کویت
باز آی که دل، منتظر گوش تو دارد
دوشت، همه قصد طرف خاطر ما بود
امشب سر زلفت، طرف دوش تو دارد
رنگی که سمن یابد، از اقدام تو یابد
بویی که صبا دارد، از آغوش تو دارد
در شرح پراکندگی ماست، وگرنه
زلف این همه سر، بهر چه در دوش تو دارد؟
از نیش، نیندیشد و از زهر، نترسد
هر کس که هوای لب چون نوش تو دارد
این جوشش خون جگر و غلغل سلمان
زان است که دیگ هوسش، جوش تو دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که تمنای برو دوش تو دارد
گر خاک شوددست در آغوش تو دارد
بر چهره خورشید فروغ تو گواه است
این چشم پر آبی که در گوش تو دارد
در دولت بیدار دهد غوطه جهان را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.