گنجور

 
سلیم تهرانی

در زمان خلافت شه دین

سایه ی کردگار، شاه جهان

ساخت دستور عهد در لاهور

یعنی اسلام خان عالی شان

خانه ای کز صفای آینه اش

گشت روشن، سواد هندستان

سطح رنگین بساط، شاه نشین

سقف آیینه کار، ماه نشان

نقش آیینه خوش نشسته درو

کو سکندر کزو شود حیران

سر به سر گوش از پی سایل

همه تن چشم بر ره مهمان

شده از تیغ کنگر بامش

مه نو رخنه رخنه چون دندان

خانه ی دیده ی تماشایی

از تماشای او نگارستان

باد گسترده تا به حشر درو

مسند آصف سلیمان شان

پی اتمام این خجسته مقام

خامه ی عنبرین شمامه ازان،

«اثرشان» نوشت تاریخش

که ازو ظاهر است شوکت و شان

 
 
 
رودکی

یاد کن: زیرت اندرون تن شوی

تو برو خوار خوابنیده، ستان

جعد مویانت جعد کنده همی

ببریده برون تو پستان

پیر فرتوت گشته بودم سخت

[...]

عنصری

آمد ای شاه دوش ناگاهان

فیلسوفی به نزد من مهمان

پاک چون رای تو ز دوده سخن

تیز چون تیغ تو گشاده زبان

گفت با من زهر دری و شنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

جاودان شاد باد شاه جهان

دولت او قوی وبخت جوان

تندرستیش باد و روزبهی

کامکاری و قدرت و امکان

همچو دلها بدوفروخته باد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

امهات و نبات با حیوان

بیخ و شاخند و بارشان انسان

بار مانند تخم خویش بود

سر بیابی چو یافتی پایان

چون سخن‌گوی بود آخر کار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

ای ببالا بلای آزادان

آرزوی دلی و رنج روان

تنم از عشق تو نوان و نزار

دلم از رنج تو نژند و نوان

آرزوی جوان و پیری تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه