مژدهٔ حسن قبولم در سخن از اول است
وصل گل پیراهنان تعبیر خواب مخمل است
نشئهی دولت ندارد کبریای علم را
نخوت دود چراغ افزون ز دود مشعل است
چون فلک یک چشم دارد در هنر سنجی حسود
از برای عیب مردم دیدن اما احول است
بس که از معموره کلفت همچو مجنون بردهام
از برای خاطر من خاک در صحرا تل است
یک گره هرگز ز کار تیرهبختان وانکرد
آسمان را ماه نو چون ناخن دست شل است
مُردم و آسوده از دردسر عالم شدم
تختهٔ تابوت پنداری ز چوب صندل است
عشق را آغاز و انجامی نمیباشد سلیم
روز آخر یار با ما همچو روز اول است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی موضوعاتی مانند عشق، علم و سرنوشت میپردازد. شاعر از حسن قبول و وصل گل به عنوان نماد زیبایی و شگفتی یاد میکند. او به کبر و نخوت علم و چالشهای زندگی اشاره کرده و به عدم تغییر روزگار در مواجهه با عشق و احساسات واقعی میپردازد. همچنین، بر بیتفاوتی مردم نسبت به دردسرهای زندگی تأکید میکند و در نهایت عشق را به عنوان مفهومی بیزمان و پایدار معرفی میکند که با وجود تغییرات، همواره همانند روز نخست باقی میماند.
هوش مصنوعی: خبر خوشی که دربارهی زیبایی من در کلام است، از ابتدا نمایان است. وصال گل، نماد زیبایی پیراهنهاست که تعبیر خواب نرم و لطیف مخمل را القا میکند.
هوش مصنوعی: دولت و بزرگی علم، مثل نشئهی مستی نمیتواند پایدار باشد. در حقیقت، برتری علم از خودستایی و arrogance برتر است و نیکویی و روشنایی آن به اندازهی نور یک شمع نیست، بلکه جلا و روشنی بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: فلک تنها یک چشم دارد و با آن به هنر و تواناییها نگاه میکند. حسودان تنها عیبها و نقصهای مردم را میبینند، اما این نگرش ناقص و نادرست است.
هوش مصنوعی: به سبب علاقهام به معشوق، از سرزمینهای آباد و راحت مانند دیوانه دور شدم و در بیابان، خاک و سنگ را جمع کردهام.
هوش مصنوعی: مشکلات افرادی که بدشانس هستند، هرگز تبدیل به راه حلی نخواهد شد. آسمان نیز مانند ماه نو که شبیه ناخن دست نرم و ضعیف است، نمیتواند به تنهایی از پس این گرهها برآید.
هوش مصنوعی: من از این دنیا رفتهام و از درد و مشکلات آن راحت شدهام. تابوت من مانند تختهای از چوب صندل است، که نماد آرامش و راحتی است.
هوش مصنوعی: عشق بیپایان است و هیچ شروع و پایانی ندارد. در روز آخر نیز، محبوب همچنان همانند روز اول در کنار ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پای دل در کوی عشقت تا به زانو در گِل است
همّتی دارید با من زانکه کاری مشکل است
من ندانم کین دل دیوانه را مقصود چیست
کو همیشه سوی سرگردانی من مایل است
فیل محمودی فرو ماند اگر بیند به خواب
[...]
تا دلم در دست آن سیمین بر سنگین دل است
زیر پای من ز آب چشم و خون دل گل است
جز جفای من نگردد در دل سنگین او
بر ندارد سنگ خارا آنچه او را در دل است
نیست نرمی در دلش با دیده پرآب من
[...]
بار دل بر تن نهادن کار ارباب دل است
این که عیسی بار خر بر دوش گیرد مشکل است
ای عزیزان رهرو راه دلارام است دل
چون سبکبار است پیش از کاروان در منزل است
مرغ عرشی آرزوی آشیان دارد ولی
[...]
من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است
کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است
چشم عیارش، به قصد خواب هرشب تا سحر
در کمین مردم چشم است و مردم، غافل است
عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر
[...]
گرچه از باران دیده خاک آن کو پر گل است
پای عاشق در گل از دست دل از دست دل است
بنده را گر پیش خویش از مقیلان خوانی رواست
هر که رو در قبله روی تو دارد مقبل است
دل همه تن اشک خونین گشت و آمد سوری چشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.