گنجور

 
سلیم تهرانی

زهی بر چهره خطت سایهٔ جان

لبت را خنده موج آب حیوان

ز شوق تیغت آهوی حرم را

بیاض دیده، صبح عید قربان

پریشانی ز بس شد در دلم جمع

نمی بیند کسی خواب پریشان

برای داغ دل دارم طبیبی

که مرهمدان او باشد نمکدان

ز ذوق نامه اش قاصد چو میرم

بخوان بر خاک من آن را چو قرآن

به وقت گریه، گویی دیده ام را

گسسته رشته ی تسبیح مرجان

ز بس پر کرده ام چون غنچه از چاک

در آغوشم نمی گنجد گریبان

حرارت گر سلیم از عشق داری

ز خال او طلب کن تخم ریحان

 
 
 
رودکی

چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟

چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟

یکی اندر دهان حق زبانست

یکی اندر دهان مرگ دندان

دقیقی

ملک آن یادگار آل دارا

ملک آن قطب دور آل سامان

اگر بیند بگاه کینش ابلیس

ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان

بپای لشکرش ناهید و هرمز

[...]

عنصری

بدان گردیست آن سیمین زنخدان

بدان خمیدگی زلفین جانان

یکی گوئی که از کافور گوییست

یک گوئی که هست از مشگ چوگان

چه چیزست آن خط مشکین و آن لب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ز من معزول شد سلطان شیطان

ندارم نیز شیطان را به سلطان

سرم زیرش ندارم، مر مرا چه

اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟

همی دانم که گر فربه شود سگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه