ز من معزول شد سلطان شیطان
ندارم نیز شیطان را به سلطان
سرم زیرش ندارم، مر مرا چه
اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟
همی دانم که گر فربه شود سگ
نه خامم خورد شاید زو نه بریان
نگوید کس که ناکس جز به چاه است
اگرچه برشود ناکس به کیوان
به مهمانیش نایم زانکه ناکس
بخماند به منت پشت مهمان
گر او از در و مرجان گنج دارد
مرا در جان سخن درست و مرجان
ور او را کان و زر بیکران است
مرا نیکو سخن زر است و دل کان
وگر ایوانش و تخت از سیم و زر است
مرا از علم و دین تخت است و ایوان
به آبروی اگر بینان بمانم
بسی زان به که خواهم نان ز نادان
به نانش چون من آب خویش بدهم
چو آبم شد من آنگه چو خورم نان؟
خطا گفته است زی من هر که گفتهاست
که «مردم بندهٔ مال است و احسان»
که بندهٔ دانشاند این هر دو زیراک
ز بهر دانش آباد است گیهان
ز دنیا روی زی دین کردم ایراک
مرا بیدین جهان چه بود و زندان
برون کردهاست از ایران دیو دین را
ز بیدینی چنین ویران شد ایران
مرا، پورا، ز دین ملکی است در دل
که آن هرگز نخواهد گشت ویران
جهانخواری نورد است ای خردمند
نگه کن تا پدید آیدت برهان
جهان، چون من دژم کردم برو روی،
سوی من کرد روی خویش خندان
به دل در صبر کشتم تا به من بر
چو بر ایوب زر بارید باران
طعام ذل و خواری خورد باید
کسی را کز طمع رسته است دندان
به روی تیز شمشیر طمع بر
ز خرسندیت باید ساخت سوهان
رسن در گردن یوزان طمع کرد
طمع بسته است پای باز پران
کسی را کز طمع جنبید علت
نداند کردنش سقراط درمان
طمع پالان و بار منت آمد
تو ماندی زیر بار و زشت پالان
اگر سهل است و آسان بر تو، بر من
کشیدن بار و پالان نیست آسان
من آن دارم طمع کاین دل طمع را
ندارد در دو عالم جز به یزدان
چو با من دل وفا کرد این طمع را
گرفتم نیک بختی را گریبان
کنم نیکی چو نیکی کرد با من
خداوند جهان دادار سبحان
همی تا در تنم ارکان و جان است
به نیکی کوشد از من جان و ارکان
چرا خوانم چو فرقان کردم از بر
به جای ختم قرآن مدح دهقان
چرا گویم، چو حق و صدق دانم،
گرم هوش است، خیره زور و بهتان؟
چو ره زی شهر دین آموختندم
نتابم راه سوی دشت عصیان
ز دیوان زرق و دستانشان نخرم
چو زد بر دست من دستش سلیمان
در آسانی و سود خود نجویم
زیان با فلان و رنج بهمان
بدان را از بدیها باز دارم
وگرنی خود بتابم راه ازیشان
نگویم زشت و بد را خوب و نیکوست
گران نفروشم آنچ آن باشد ارزان
به نیکی کوشم و هرگز نباشم
بجز بر نیک ناکردن پشیمان
لواطت یا زنا کار ستور است
نگهبان تنم هم زین و هم زان
ندزدم چیز کس کان کار موش است
زیان کردن مسلمان را ز پنهان
یکی میزان گزیدم بس شگفتی
کزان به نیست میزانی به حران
نگویم آنچه نتوانم شنودن
سر اسلام حق این است و ایمان
مسلمانم چنین بیرنج ازانم
چنان دانم چنین باشد مسلمان
تو ای غافل یکی بنگر در این خلق
که می ناخورده گشتهستند مستان
گر ایزد عدل فرمودهاست چون است
چو بید از بار، خلق از عدل عریان؟
به دانا گر نکوتر بنگری نیست
به دستش بند بل پند است و دستان
زهی ابلیس، کردی راست سوگند
بر این گاوان و، برتو نیست تاوان
تو شاگردان بسی داری در این دور
به قدر از خویشتن برتر فراوان
نهال شومی و تخم دروغت
نروید جز که در خاک خراسان
تو را این جای ملعون غلتگاه است
بغلت آسان درو و گرد بفشان
زمن وز اهل دین میدانت خالی است
بیفگن گوی و پس بگزار چوگان
به ده دینار طنبوری بخرند
به دانگی کی نخرد جمع فرقان
خراسان زال سامان چون تهی شد
همه دیگر شدش احوال و سامان
ز بس دنیا زبردستان بماندند
به زیر دست قومی زیردستان
به صورتهای نیکو مردمانند
به سیرتهای بد گرگ بیابان
به یمگان من غریب و خوار و تنها
ازینم مانده بر زانو زنخدان
گریزان روزگار و من به طاعت
همی پیچم درو افتان و خیزان
به طاعت بست شاید روز و شب را
به طاعت بندمش ساران و پایان
به طاعت برد باید این جهان را
که گوید کاین جهان را برد نتوان؟
به فرمانهای یزدان تا نکوشی
نیابد مر تو را گیتی به فرمان
به جسم از بهر نان و خان و مان کوش
به روح از بهر خلد و روح و ریحان
حدیث کوشش سلمان شنودی
توی سلمان اگر کوشی تو چندان
بجای آنچه من دیدهستم امروز
سلیم است آنچه دی دیده است سلمان
به یمگان لاجرم در دین و دنیا
مکانت یافتهستم بیش از امکان
مرا گر قوم بیرحمان براندند
به جود و رحمت و اقبال و رحمان
به دنیا در نه درویشم نه چاکر
به دین اندر نه گمراهم نه حیران
خداوند زمان و قبلهٔ خلق
مرا پشت است و حصن از شر شیطان
به جود و عدل او کوتاه گشتهاست
به بد کرداری از من دست دوران
مرا حسان او خوانند ایراک
من از احسان او گشتم چو حسان
مرامرغی سیه سار است گلخوار
گهربار و سخندان در قلمدان
مرا دیوان چو درج در از آن است
بخوان دیوان من بر جمع دیوان
که آیات قران و شعر حجت
دل دیوان بسنبد همچو پیکان
چو شعر من بخوانی دوست و دشمن
تو را سجده کند خندان و گریان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از مولوی است که به تبیین حالتها و افکار انسانی میپردازد. شاعر از دوری از شیطان و نیکوکاری صحبت میکند و تأکید میکند که انسان باید به دانش و دین توجه کند و از دنیا و مادیات دور شود. او بیان میکند که دنیا را با دلهای پاک و نیکو میتوان آباد کرد و از طمع و خواهشهای نفسانی دوری کرده، تنها به خداوند توجه کرد. شاعر بر اهمیت صدق و راستگویی تأکید میورزد و میگوید که دنیا گاه بر نیکوکاران ظلم میکند، اما انسان باید با صبر و ایمان بر این مشکلات فائق آید. او به مظاهر ظاهری دنیا توجهی نمیکند و به جستجوی حقایق معنوی و انسانی میپردازد. در نهایت، از رحمت و عدل خداوند یاد میکند که انسان را از شر شیطان و مشکلات دنیا حفظ میکند.
هوش مصنوعی: من از سوی سلطان دور و جدا شدم و دیگر نه شیطان را میشناسم و نه به او همچون سلطان اهمیت میدهم.
هوش مصنوعی: سرم را زیر بار نگرانی نمیبرم، برای من مهم نیست اگر شیطان سرم را به دلهره و نگرانی بکشاند.
هوش مصنوعی: میدانم که اگر سگی چاق شود، شاید دیگر نتواند مرا بخورد و از من بیفتد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیگوید که شخصی بیارزش تنها به چاه میافتد، هرچند اگر همان شخص به اوج آسمان هم برود.
هوش مصنوعی: من به مهمانی کسی نمیروم زیرا ناآگاهان از آنجا میروند و به مهمان بیاحترامی میکنند.
هوش مصنوعی: اگر او از در و مرجان گنج و ثروت دارد، من در وجود خود کلامی درست و با ارزش دارم که مانند مرجان است.
هوش مصنوعی: اگر او منبعی از طلا و زر بیپایان باشد، برای من کلام زیبا و دل پاک ارزشمندتر از آن است.
هوش مصنوعی: اگرچه ایوان و تخت او از طلا و نقره ساخته شده، اما من با علم و دین خود یک تخت و ایوان دارم.
هوش مصنوعی: اگر مجبور شوم بدون نان بمانم، برای من بهتر است که به آبرویم آسیب نرسد تا اینکه نان را از کسی که نادان است بخواهم.
هوش مصنوعی: اگر به نان او مانند من آب دهم، وقتی که به آب تبدیل شوم، آیا میتوانم مانند او نان بخورم؟
هوش مصنوعی: هر کسی که گفته است مردم فقط به خاطر ثروت و بخشش دیگران ارزش مییابند، اشتباه کرده است.
هوش مصنوعی: این دو نفر به خاطر دانش و علم خود ارزشمند هستند، زیرا دنیا به خاطر علم و دانش آباد و رونق مییابد.
هوش مصنوعی: از دنیای فانی روی برگرداندم و به دین رو آوردم. ای کاش مرا در این کار دینی یاری کنی، زیرا بدون ایمان، جهان چه ارزشی دارد و زندگی چه زندانی خواهد بود.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که دیو دین، که نماد فساد و آشفتگی است، از سرزمین ایران بیرون رفته و به دلیل بیدینی و بیاعتقادی، ایران به چنین ویرانی دچار شده است.
هوش مصنوعی: در درون من، ایمان و اعتقادی وجود دارد که هرگز خراب نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ای خردمند، به چرخش و تحولات جهان توجه کن تا دلیل و برهانی برای آگاهی تو نمایان شود.
هوش مصنوعی: جهان وقتی من اندوهگین شدم، به سوی من روی آورد و با رویی خندان به من نگاه کرد.
هوش مصنوعی: دل را با صبر پرورش دادم تا زمانی که همچون ایوب، بلاهای سخت بر من نازل شود و در نتیجه، رحمت و نعمت الهی به من عطا گردد.
هوش مصنوعی: کسی که از طمع و آز رهایی یافته، باید غذایی از ذلت و خواری بخورد.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن خوشبختی و رستگاری، باید با چالشها و خطرات زندگی روبرو شد. در حقیقت، برای دستیابی به آرزوها و هدفها، نیاز است که خود را تقویت کرده و در برابر مشکلات ایستادگی کنیم.
هوش مصنوعی: یوزها به دام خود گرفتار شدند و حالا نمیتوانند فرار کنند، به این معنی که وقتی به چیزی دست یابند، ممکن است آزادی خود را از دست بدهند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر طمع و欲 خود از مسیر درست منحرف شود، باید بداند که هیچ چیز نمیتواند او را درمان کند، حتی حکمت سقراط هم به او کمک نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: آرزو و امید به چیزهای بزرگ تو را زیر بار مسئولیت و زحمت قرار داده است و حالا تو در سایه این بار سنگین در موقعیت ناخوشایندی به سر میبری.
هوش مصنوعی: اگر برای تو کار آسان و راحتی است، برای من تحمل بار و مسؤولیت آسان نیست.
هوش مصنوعی: من آرزویی دارم که این دل، هیچ آرزویی ندارد جز خواستهای مرتبط با خداوند در این دو جهان.
هوش مصنوعی: زمانی که دل من با وفا و صادقانه رفتار کرد، من فرصتی را برای نیکبختی و خوشبختی به دست آوردم.
هوش مصنوعی: من اگر نیکی کنم، به خاطر این است که خداوند جهان با من نیکی کرده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نیروها و روح من در بدنم وجود دارد، تلاش میکند که از من خوبی و نیکی بهدست آورد.
هوش مصنوعی: چرا باید به خواندن بپردازم وقتی که به پایان دینی و معنوی رسیدهام؟ به جای این کار، باید از زحمات و تلاشهای دهقان ستایش و قدردانی کنم.
هوش مصنوعی: چرا من سخن بگویم وقتی که حق و حقیقت را میشناسم؟ در حالی که حقایق با ذهن روشن و تا پیرامونشان را درک میکنم، آیا لازم است به زور و دروغ بپردازم؟
هوش مصنوعی: وقتی که مسیر شهر دین را به من آموختند، هرگز به سمت دشت نافرمانی نخواهم رفت.
هوش مصنوعی: من هیچگاه به خواستههای فریبنده و دروغین آنها توجه نمیکنم، چرا که وقتی سلیمان دستش را بر دست من گذاشت، همه چیز برایم تغییر کرد.
هوش مصنوعی: در شرایط راحتی و سود خود، به دنبال مشکلات و دردهای دیگران نمیروم.
هوش مصنوعی: من باید دیگران را از کارهای بد بازدارم، وگرنه خودم هم ممکن است تحت تأثیر آنها قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: اگرچه چیزی زشت و بد است، نمیگویم که خوب و نیکوست؛ و نمیخورم به هزینهی زیاد، چیزی که ارزشش کم باشد.
هوش مصنوعی: من سعی میکنم همیشه کارهای نیک انجام دهم و هرگز حسرتی از نیکی نکردن نداشته باشم.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به کارهای ناپسند اشاره دارد و میگوید که کارهایی چون لواطت و زنا اشتباهاتی خردکنندهاند که نه تنها از نظر اخلاقی نادرست هستند، بلکه بر روح و جان انسان نیز تاثیر منفی میگذارند. این شخص تاکید میکند که مراقب بدن و جان خود است و میخواهد از این گناهان دوری کند.
هوش مصنوعی: من چیزی از کسی نمیدزدم، چون این کار به موشها مربوط میشود. به ضرر زدن به یک مسلمان در خفا درست نیست.
هوش مصنوعی: من یک معیار انتخاب کردم که بسیار شگفتانگیز است، زیرا در اینجا هیچ معیاری وجود ندارد که بتواند به آن سنجش کند.
هوش مصنوعی: نمیگویم چیزی را که خودم نتوانم بشنوم. حقیقت اسلامی این است و اعتقادم به آن.
هوش مصنوعی: من مسلمانم و به همین دلیل از مشکلات زندگی رنج نمیبرم، زیرا میدانم که این وضعیت جزو حقیقت ایمان من است.
هوش مصنوعی: ای غافل! نگاهی به این آدمها بینداز که مانند مستها، در حال غفلت و بیخبری هستند.
هوش مصنوعی: اگر خداوند بر اساس عدالت عمل کرده است، پس چرا همچون درخت بید از باران، مردم از عدالت بیبهره هستند؟
هوش مصنوعی: اگر به فرد دانا عمیقتر نگاه کنی، میبینی که او به هیچ چیز وابسته نیست. او تنها با اندیشه و نصیحت خود کار میکند و قدرتش در اندیشهاش نهفته است.
هوش مصنوعی: عجب ابلیس، تو راست به این گاوان سوگند خوردی و بر تو هیچ مجازاتی نیست.
هوش مصنوعی: تو شاگردان زیادی داری که در این زمان، از خودت بهتر و برجستهتر هستند.
هوش مصنوعی: درخت بدبختی و دانهی بیصداقت تو فقط در خاک خراسان رشد میکند.
هوش مصنوعی: در این مکان نفرینشده تو میتوانی به راحتی غلت بزنی و بگردی.
هوش مصنوعی: از من و از اهل دین خبری نیست، پس توپ را دور بینداز و چوب بازی را به کناری بگذار.
هوش مصنوعی: اگر به قیمت اندکی یک طنبور بخرند، پس چرا کسی جزء این قیمت زخمی را نمیخرد؟
هوش مصنوعی: زمانی که خراسان و زال از آرامش و ترتیب خویش خالی شدند، همه چیز به حالت دیگری تغییر کرد و اوضاع و احوال دگرگون شد.
هوش مصنوعی: چون آدمهای باهوش و قدرتمند در دنیا برتر هستند، گروهی از افراد ضعیف و کمتوان زیر دست آنها باقی میمانند.
هوش مصنوعی: مردم از نظر ظاهری زیبا به نظر میرسند، اما در باطن و اخلاق مانند گرگهای وحشی هستند.
هوش مصنوعی: من در کنار دریا به تنهایی و در سختی به زانو افتادهام و احساس غربت و ذلت میکنم.
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از چالشها و مشکلات است، من تلاش میکنم تا به وظایف و کارهایم رسیدگی کنم، حتی اگر گاهی با سختی و ناپایداری روبهرو شوم.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که شخصی ممکن است تلاش کند تا روز و شب را به نوعی کنترل یا تسلیم خواست خود کند، به طوری که زمان برای او تحت سلطهاش باشد و بتواند از آن بهرهگیری کند.
هوش مصنوعی: باید در این دنیا به بندگی و اطاعت مشغول بود، چون چه کسی میتواند بگوید که این دنیا را نمیتوان ترک کرد؟
هوش مصنوعی: این بیت بیان میکند که اگر به دستورات و خواستههای خداوند عمل نکنی و تلاشی نداشته باشی، در زندگی و در دنیای اطراف خود به نتیجهای نخواهی رسید و نمیتوانی به هدفت برسى.
هوش مصنوعی: برای تأمین نیازهای جسمیات مانند غذا و خانه تلاش کن، اما برای روحات به دنبال بهشت و خوشبویی و آرامش باش.
هوش مصنوعی: داستان تلاش و کوشش سلمان را شنیدهای، اگر تو هم مانند سلمان تلاش کنی، به اندازهی او موفق خواهی بود.
هوش مصنوعی: به جای اینکه من آنچه را امروز میبینم، خوب و درست بپندارم، سلیم (صالح و درست) است آنچه را که سلمان در دیروز دیده و حس کرده است.
هوش مصنوعی: من در دین و دنیای خود به جایگاهی رسیدهام که فراتر از توان و انتظار من است.
هوش مصنوعی: اگر مردم بیرحم مرا از خود برانند، به لطف و مهربانی و نعمتهای رحمانانه ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: در زندگی به دنیا نه فقیرم و نه کسی را خدمت میکنم، در دین نیز نه گمراه هستم و نه دچار سردرگمی.
هوش مصنوعی: خداوند، سرور و پناهگاه من در برابر خطرات و مکرهای شیطان است.
هوش مصنوعی: به سخاوت و انصاف او، زمانه بر بدیها و کردارهای ناپسند من تاثیر گذاشته و آنها را کاهش داده است.
هوش مصنوعی: مرا به نام حسان میشناسند، و من به خاطر لطف و نیکی او به این نام درآمدم، همانطور که حسان به خاطر ویژگیهایش شناخته میشود.
هوش مصنوعی: مرغی با پرهای تیره و سیاه وجود دارد که در باغها و گلزارها زیبا و پر از جواهرات است و در عین حال، دانشی عمیق و توانایی در سخن گفتن دارد.
هوش مصنوعی: من مانند دیوانهای هستم که در کتاب خود چیزی نوشته است. حالا میخواهم که نوشتههای من را در جمع دیوانگان بخوانند.
هوش مصنوعی: آیات قرآن و اشعار میتوانند همچون تیرهایی قوی، دل انسان را تحت تاثیر قرار دهند و او را به تفکر وادار کنند.
هوش مصنوعی: وقتی شعر من را بخوانی، دوستان و دشمنانت به احترام تو، با حالتی شاد یا غمگین به سجده خواهند افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟
چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟
یکی اندر دهان حق زبانست
یکی اندر دهان مرگ دندان
ملک آن یادگار آل دارا
ملک آن قطب دور آل سامان
اگر بیند بگاه کینش ابلیس
ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان
بپای لشکرش ناهید و هرمز
[...]
بدان گردیست آن سیمین زنخدان
بدان خمیدگی زلفین جانان
یکی گوئی که از کافور گوییست
یک گوئی که هست از مشگ چوگان
چه چیزست آن خط مشکین و آن لب
[...]
زمان از وی پدید آمد به فرمان
به نزد برترین جوهر ز گیهان
چه سرو است این میان بزم نازان
چه مشگست این بگرد ماه تابان
یکی خورده است گوئی آب وصلت
یکی دیده است گوئی درد هجران
بلای دل رخ و زلفین دلبر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.