درین کشور چه میپرسی غرور حسن سرکش را
که با شمشیر چوبین می کشند اطفال آتش را
ز گلشن می رسم چون خسته ای کز جنگ برگردد
که گلبن بر دلم از تیر خالی کرده ترکش را
درین گلشن من آن نخل کهن پرورده ی خشکم
که گل گل بشکفد، پیشش بری چون نام آتش را
نباشد جای مو در کف، ولی گر خط او بیند
سلیمان جای در کف می دهد آن موی دلکش را
نگه را غمزه بیرون از صف مژگان نمی آرد
به هر صیدی نیندازند تیر روی ترکش را
سلیم افلاک و انجم را ندیدم نشئه فیضی
ز کیفیت نصیبی نیست این جام منقش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و افکار خود درباره جامعهای میپردازد که در آن، زیباییها و معصومیت (همچون کودکان) با خشونت و جنگ روبهرو هستند. او خود را همچون درختی بلندقامت در باغی خسته توصیف میکند، که از غم و دردهای جنگ رنج میبرد. شاعر به ناکامی در رسیدن به عشق و خوشبختی اشاره میکند و بیان میکند که حتی با وجود زیباییها، عشق و خوشبختی در دسترس او نیست. او از بیقصهگی و ناامیدی در جستجوی شادابی و فیض در زندگیاش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در این دیار، برای چه از خودخواهی زیباییهای سرکش سوال میکنی، وقتی که کودکان را با شمشیر چوبی در آتش میزنند؟
هوش مصنوعی: من از باغی به سراغ دلم میآیم که مانند کسی خسته و شتابان به خانه برمیگردد، چرا که قلبم از عشق و درد، مانند تیرکی خالی شده است.
هوش مصنوعی: در این باغ، من همان درخت نخل قدیمی و خشک هستم که منتظر شکوفایی گلها هستم. وقتی نام آتش را به میان میآورم، باید از سرزنش و قضاوت دوری کرد.
هوش مصنوعی: اگرچه در دست جایی برای مو نیست، اما اگر سلیمان خط آن را ببیند، حتماً برای آن موی زیبا جایی در دستش مییابد.
هوش مصنوعی: نگاه معشوق با ناز و حرکاتش، هیچگاه نمیتواند در صف چشمان دیگران قرار گیرد. تیراندازان هرگز تیر خود را به سمت هر صیدی پرتاب نمیکنند.
هوش مصنوعی: من در آسمان و ستارهها هیچگاه حالتی از نعمت و فیض را ندیدم که نشان دهندهای از زیبایی و کیفیت باشد، زیرا من از این جام تزئین شده بهرهای ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نهفتن در دل و جان درد و داغ آن پریوش را
توانم گر توان پوشید با خاشاک آتش را
ز سینه آه حسرت می کشم چون تیر از ترکش
که کی سازد تهی بر سینه ام آن ترک ترکش را
منقش گشت رخسارم بخون چون لاله زار آن به
[...]
ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را
کند بر دود صبر آن کس که می افروزد آتش را
فلک با مردم ممتاز خصمی بیشتر دارد
کمان اول کند آواره تیر روی ترکش را
به فریاد سپند ما درین محفل که پردازد؟
[...]
به نرمی میتوان تسخیر کردن خصم سرکش را
به آب آهن برون میآورد از سنگ آتش را
تلاش همدمی با تیرهروزان میمنت دارد
که طول عمر بخشد الفت خاکستر آتش را
ازین غیرت که با روی تو دارد نسبتی مشکل
[...]
ز رخ گر آن پری رو دور گرداند نقابش را
کند سنگ فلاخن چرخ ماه و آفتابش را
سر خود آرد و در حلقه فتراکش آویزد
اگر آهو ببیند شوخی چشم رکابش را
درون کلبه تاریک خود چشمی که من دارم
[...]
نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را
که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را
دل یکدسته عاشق تا بکی گرد سرت گردد
حیا را کارفرما، دسته کن زلف مشوش را!
برو ساقی که من از ساغر آن چشم سرمستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.