گنجور

 
سلیم تهرانی

درین کشور چه میپرسی غرور حسن سرکش را

که با شمشیر چوبین می کشند اطفال آتش را

ز گلشن می رسم چون خسته ای کز جنگ برگردد

که گلبن بر دلم از تیر خالی کرده ترکش را

درین گلشن من آن نخل کهن پرورده ی خشکم

که گل گل بشکفد، پیشش بری چون نام آتش را

نباشد جای مو در کف، ولی گر خط او بیند

سلیمان جای در کف می دهد آن موی دلکش را

نگه را غمزه بیرون از صف مژگان نمی آرد

به هر صیدی نیندازند تیر روی ترکش را

سلیم افلاک و انجم را ندیدم نشئه فیضی

ز کیفیت نصیبی نیست این جام منقش را

 
 
 
فضولی

نهفتن در دل و جان درد و داغ آن پریوش را

توانم گر توان پوشید با خاشاک آتش را

ز سینه آه حسرت می کشم چون تیر از ترکش

که کی سازد تهی بر سینه ام آن ترک ترکش را

منقش گشت رخسارم بخون چون لاله زار آن به

[...]

صائب تبریزی

ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را

کند بر دود صبر آن کس که می افروزد آتش را

فلک با مردم ممتاز خصمی بیشتر دارد

کمان اول کند آواره تیر روی ترکش را

به فریاد سپند ما درین محفل که پردازد؟

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

به نرمی می‌توان تسخیر کردن خصم سرکش را

به آب آهن برون می‌آورد از سنگ آتش را

تلاش همدمی با تیره‌روزان میمنت دارد

که طول عمر بخشد الفت خاکستر آتش را

ازین غیرت که با روی تو دارد نسبتی مشکل

[...]

سیدای نسفی

ز رخ گر آن پری رو دور گرداند نقابش را

کند سنگ فلاخن چرخ ماه و آفتابش را

سر خود آرد و در حلقه فتراکش آویزد

اگر آهو ببیند شوخی چشم رکابش را

درون کلبه تاریک خود چشمی که من دارم

[...]

جویای تبریزی

نباشد مامنی چون پیکر ما عشق سرکش را

که نبود غیر خاکستر حصاری امن، آتش را

دل یکدسته عاشق تا بکی گرد سرت گردد

حیا را کارفرما، دسته کن زلف مشوش را!‏

برو ساقی که من از ساغر آن چشم سرمستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه