ز حریم کعبه کمتر نبود کنشت ما را
که ز شوق او نمانده، سر خوب و زشت ما را
ز کجا شنیده یارب که غبار کوی یاریم
کند آن کسی که نسبت به گل بهشت ما را
به اسیری ام برد خط چو شوم ز زلف آزاد
خط بندگی برآمد، خط سرنوشت ما را
به بهار باغبانم مسپار گو به دهقان
نتوان چو مرغ راندن ز چمن به کشت ما را
نه سر نوای بلبل، نه دماغ نکهت گل
دل خوش جهان نبیند که چنین سرشت ما را!
مطلب سلیم از ما، خبری ز دین و دنیا
که به حال خود زمانی غم او نهشت ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دلبستگی عمیق شاعر به محبوبش اشاره دارد. شاعر معتقد است که معبد آنها (کنشت) به اندازه کعبه مقدس و محترم است و هیچ چیز نمیتواند محبت و علاقهشان را کاهش دهد. او به غبار کوی یار اشاره میکند و میماند که این عشق او را از همه چیز دیگر جدا کرده است. شاعر همچنین از تنهایی و اسارت خود به سبب عشق میگوید و به احساس عدم توانایی در رهایی از این عشق اشاره میکند. در نهایت، او از ناامیدی نسبت به شرایط دنیوی و دینی سخن میگوید و ابراز میکند که حالش خوب نیست و غم او را رها نمیکند.
هوش مصنوعی: حرمت کنش ما به اندازه حریم کعبه است، زیرا از عشق او دیگر چیزی از زیبایی و زشتی ما باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: چه کسی به تو گفته، ای پروردگار، که غبار کوی یار سبب آزار ما میشود، در حالی که آن شخص نسبت به گل بهشت ما بیتوجه است؟
هوش مصنوعی: خطی که به عنوان زنجیر اسارت به من میچسبد، نشاندهنده سرنوشت من است. وقتی که از زلف عشق رها شوم، این خط زنجیر به نماد بندگی تبدیل میشود و سرنوشت خود را رقم میزنم.
هوش مصنوعی: بهار را به باغبان نسپار، زیرا دهقان نمیتواند مانند پرنده از چمن پرواز کند و به کشت ما لطمه بزند.
هوش مصنوعی: نه صدای دلانگیز بلبل شادیبخش است و نه عطر گلها دلنشین، دنیای ما به گونهای است که چنین حال و هوایی ندارد!
هوش مصنوعی: مطلب درست و صریح که از ما میخواهید، این است که ما از دین و دنیا خبر نداریم و در حال حاضر، غم و اندوهی که در دل داریم بر ما چیره شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه هوای باغ سازد نه کنار کشت ما را
تو بهر کجا که باشی بود آن بهشت ما را
ندهند ره بکویت چکنم چرا نسوزم
همه گل برند و بر سر بزنند خشت ما را
بگل فسرده ی ما نرسید ابر رحمت
[...]
تو اگر ز کعبه راندی، و گر از بهشت ما را
غم بنده پرور تو به دری نهشت ما را
چو حدیث راست گویان به همه مذاق تلخیم
به سفینه عزیزان نتوانیم نوشت ما را
گل و برگ خانه ما همه بلبلان مستند
[...]
غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما را
که ز خاک بردماند نفس بهشت ما را
به نیازمندی ما چو نداشت حسن حاجت
به دو دست نازپرور ز چه می سرشت ما را؟
ز نسیم بی نیازی چو به باد داد آخر
[...]
تو اگر به شعله شویی خط سرنوشت، ما را
نشود سترده هرگز غمت از سرشت، ما را
چه کنم اگر نه چون نی، همه راه ناله پویم؟
که جهان به شادمانی نفسی نهشت، ما را
زده در شکنج مجمر به سپند طعن خامی
[...]
صنما نه میل مسجد نه سر کنشت ما را
که قمار عشق از این غم همه داد گشت ما را
بفدای شورت ایعشق نه چنان ببر زهوشم
که بدفتر جنون هم نتوان نوشت ما را
دو هزار سنگ طفلان خورم هنوز سبزم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.