خوش آن زمان که سر مهر بود خوبان را
کرشمه منع نمی کرد آه و افغان را
چنین نبود در وصل بسته بر دل ها
نداشت قفل حرم، پره ی بیابان را
ز ضعف، بند قبا آستین من شده است
نشانه ای به ازین نیست عشق پنهان را
به پیش باده فروش آن قدر گرو جمع است
که نام نیست در آن خاتم سلیمان را
ز قید، کیست که آزادی آرزو نکند؟
ز کاهلی ست ثبات قدم غلامان را
به نوبهار جوانی ز کف پیاله منه
که می ز موج کند ریشخند، پیران را
ز فوت گشتن دندان چه غم، سلامت باد
زبان ما که ولی نعمت است دندان را!
ازو هزار کرامات دیده ایم سلیم
شراب کهنه بود پیر جام، مستان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و محبت بین معشوق و عاشق میپردازد و به بیان احساسات و آرزوها در عشق و زندگی اشاره دارد. شاعر از آزادی و رهایی سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که در جوانی باید از لحظات زندگی بهره برد و نگران پیر شدن نبود. او به کرامات و زیباییهای عشق اشاره کرده و به شوق بادهنوشی و دنیا به چشم مینگرد. در نهایت، این اشعار احساساتی عمیق از عشق و گذر زمان را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: زمانی زیبا و خوش است که دلهای نیکوکاران پر از محبت و عشق باشد و در آن زمان، غم و درد هیچ مانعی برای ابراز احساسات و نالهها نمیشود.
هوش مصنوعی: در وصال و نزدیکی، دلها هیچگونه قفل و محدودیتی نداشتند و مانند پرندهای آزاد بودند، همانطور که در بیابان بدون مانع پرواز میکنند.
هوش مصنوعی: به دلیل ضعف و ناتوانی من، آستین قبا به شکل نامناسبی درآمده است و این موضوع بهتر از هر نشانهای، نشاندهنده عشق پنهان من است.
هوش مصنوعی: به پیش فروشندهی باده، به قدری افراد گرد آمدهاند که حتی نامی از خاتم سلیمان در میان آنها دور از دسترس است.
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که آرزوی آزادی نداشته باشد؟ ثبات قدم خدمتگذاران ناشی از تنبلی است.
هوش مصنوعی: در فصل بهار جوانی، از دست نده پیاله را، چون شراب به خاطر آنکه بر موج میرقصد، به پیران طعنه میزند.
هوش مصنوعی: اگر دندانهای ما از بین بروند، جای نگرانی نیست؛ زیرا زبان ما سالم است و این زبان است که به ما کمک میکند و اهمیت بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: ما از او هزاران معجزه دیدهایم، او همان مرد سالخوردهای است که شراب کهنه را مینوشد و برای مستان لذتبخش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم
که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
کسی که دام کند نام نیک از پی نان
یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را
خبر بیاور ازیشان به من چو داده بُوی
ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را
بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد
[...]
شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
نسیج وحده که نو حُلّهای دهد هر روز
زکارگاه سخن بارگاه سلطان را
ز شادی ادب و عقل او به دار سلام
[...]
لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را
رخ تو طیره کند اختر درفشان را
به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را
به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
به جان تو که پرستیدن تو کیش من است
[...]
چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.