گنجور

 
سلیم تهرانی

کند به راه تو پامال، آسمان ما را

حباب آبله ی پاست موج دریا را

هوای کعبه ی کوی تو مضطرب دارد

چو خیل مور سراسیمه، ریگ صحرا را

به گریه، دیده ای از دل کریم تر دارم

به خاک ریخته ابر آبروی دریا را

ز پای راهروان تو تا قیامت ماند

نشان آبله بر روی، سنگ سودا را

همین هما نخورد ز استخوان من روزی

که آب و دانه ز اشک من است عنقا را

تلاش آب بقا ای سکندر این همه چیست

نمی دهند به کس خود دوبار دنیا را

گریزپاست نشاط جهان، درین گلشن

ز دست خود نگذاری تذرو مینا را

برای فتنه جهان را بهانه بسیار است

نسیمی از پی طوفان بس است دریا را

صدا چگونه برآید، که این سیه چشمان

به سنگ سرمه شکستند شیشه ی ما را

سلیم، خوابت اگر شب نمی برد در عشق

چو شمع چرب کن از مغز سر، کف پا را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه