چشمت ز ناز بسته به نظاره راه را
زنجیر کرده است ز مژگان نگاه را
کرد از حجاب حسن تو یوسف ز بس عرق
از سرگذشت آب چو فواره چاه را
در هند سوخت شوق کمرهای نازکم
پیران خورند حسرت موی سیاه را
کارم چو گردباد بود خاک بیختن
گم کرده ام به بادیه ی شوق، راه را
در راه شوقم از مه کنعان خبر کجاست
مجنون او نه چاه شناسد نه ماه را
چون ترک سر کنند کسانی که بسته اند
زیر گلوی خویش چون شاهین کلاه را؟
اندیشه روز حشر ز مستی مکن سلیم
عذری بس است پیش کریمان گناه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و نازکشیدگی محبوبش اشاره میکند که چشمانش بسته و به راهی نگاه میکند. غم و اثر عشق را در وجود خود حس میکند و در پی جدایی، شوق و آرزوهایش را بیان میکند. او به تشبیه یوسف و چاه اشاره میکند و حسرت عشق را در دل پیران ذکر میکند. در ادامه، با استفاده از تصویر سازیهای زیبا، به بیراهی و گم شدن در شوق اشاره میکند و از عدم شناخت مجنون از چاه و ماه میگوید. در انتها، به روز قیامت و عذری که در پیش خداوند دارد، تذکری به خود و دیگران میدهد که نباید از مستی و گناه در آن روز غفلت کنند.
هوش مصنوعی: چشمان تو با ناز به راه نگاه کرده و با مژگان خود نگاهها را اسیر کرده است.
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر زیباییاش از پردهای عبور کرد و چنان عرق از سرش ریخت که مانند آب چاه، فوران کرد.
هوش مصنوعی: در هند، اشتیاق بر تنهای ظریف من آتش زده و پیران تنها حسرت موهای سیاه را میخورند.
هوش مصنوعی: کار من مانند گردباد است؛ برای پخش کردن خاک و غبار. در این راه عشق، راه را گم کردهام.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، از محبوبم در کنعان خبری نیست. مجنون نه به چاه آشنایی دارد و نه به ماه.
هوش مصنوعی: وقتی افرادی که خود را به موانع محدود کردهاند، از آنها آزاد میشوند، مانند پرواز شاهینی میشوند که کلاهی را که بر سر دارد، برمیدارد و به آسمان میرود.
هوش مصنوعی: در روز قیامت درباره آینده و عواقب آن فکر نکن، زیرا برای اهل تقوا و پاکدامن عذر و توجیه کافی است و پیش افراد بزرگوار، اشتباهات و خطاها پذیرفته میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا تو بتاب کردی زلف سپاه را
در تو بماند چشم به خوبی سیاه را
ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری
در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را
گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو
[...]
خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را
روبد بدیده پیشش صد راه راه را
شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او
گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را
گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد
[...]
مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه
جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را
خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا
در کار این سپید کند آن سیاه را
ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را
وی ملک را فریضه تر از نور ماه را
ای نقش بند دولت بند قبای تو
فر همای داد به سربر کلاه را
روزی که بر نشینی تاج سفیده دم
[...]
آن روی بین که حسن بپوشید ماه را
وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را
من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست
بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را
گر صورتی چنین به قیامت برآورند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.