گنجور

 
سلیم تهرانی

زین چرخ ستمکشان نرستند

هرچند که همچو برق جستند

حرفی ز گشاد، قفل ما زد

دندان کلید را شکستند

منگر به حقارت اهل دل را

باری اینند هرچه هستند

با رفعت قصر همت ما

افلاک چو سقف خاک پستند

دزدیده نگاه کن سلیما

هشدار که آن دوچشم مستند

 
 
 
اسیری لاهیجی

این طایفه‌اند اهل معنا

باقی همه خویشتن پرستند

فانی ز خود و به دوست باقی

این طرفه که نیستند و هستند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیری لاهیجی
شیخ بهایی

آنها که ربودهٔ الستند

از عهد الست باز مستند

تا شربت بیخودی چشیدند

از بیم و امید، باز رستند

چالاک شدند، پس به یک گام

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه