آن گل که توان حرفی ازان زد گل داغ است
تا کی سخن لاله و گل، این چه دماغ است
از داغ دلم فیض رسد سوختگان را
پروانه کمربسته ی این پای چراغ است
تندی مزاجم اثر عشق نهانی ست
خار سر دیوار، نشان گل باغ است
با لاله سخن زان رخ گلرنگ مگویید
بر حال خود او را بگذارید که داغ است
در باغ ز سامان گل و لاله کمی نیست
چیزی که درین فصل ضرور است، دماغ است
بر حال سلیم است مرا رشک که از شوق
در کعبه ی وصل است و همان گرم سراغ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساسات عاطفی عمیق و عشق سخن میگوید. شاعر به داغی دلش و تاثیرات عشق نامرئی اشاره میکند. او میگوید که گفتن از گل و لاله در چنین حالتی بیمعناست و بهتر است که به حال خودش بپردازد، چون درد و عشق او عمیق است. همچنین به زیباییهای باغ و شکفتن گل و لاله اشاره میکند، اما تأکید میکند که چیزی در این زمان که ضروری است، درک عواطف و احساسات خود اوست. در نهایت، او به حسرت و شوقی که نسبت به وصال دارد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بتواند درباره آن گل صحبت کند، باید گفت که آن گل داغ و عاطفی است. دیگر صحبت کردن درباره لاله و گل چه معنایی دارد؟ این چه نوع احساس است؟
هوش مصنوعی: از درد و رنج من، دیگران بهرهمند میشوند؛ مانند پروانهای که به دور این چراغ میچرخد و از روشنی آن استفاده میکند.
هوش مصنوعی: مزاج تند و تیز من نشاندهنده عشق پنهانی است؛ مثل خاری که بر روی دیوار است و یادآور گلهای باغ میباشد.
هوش مصنوعی: با گل لاله درباره آن چهره زیبا صحبت نکنید؛ بهتر است به حال خودش بگذارید، چون احساساتی عمیق و تلخ دارد.
هوش مصنوعی: در باغ، گل و لاله فراوان است، اما در این فصل، چیزی که واقعاً اهمیت دارد، احساس و عواطف ماست.
هوش مصنوعی: من به حال کسی که به شدت عاشق است حسادت میکنم، چون از شوقی که دارد در مکان مقدس وصال قرار دارد و به شدت به آن عشق میورزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع سر خاک شهدا لاله داغ است
صد پیرهن این سوخته دل به ز چراغ است
در دامن صحرای دل سوخته من
تا چشم کند کار، سیه خانه داغ است
هر کس من دلسوخته را دید، شود داغ
[...]
کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است
اینجا پر پروانه سیه چون پر زاغ است
دارم هوس نکهتی از سنبل زلفش
افسوس که بخت سیهم موی دماغ است
از محفل حسن تو رسد فیض به خوبان
[...]
آخر شدن حسن بتان، اول داغ است
پیدا شدن شام، دم صبح چراغ است
تا عارض نسرین تو رشک گل باغ است
بس بلبل دلسوخته کز دست تو داغ است
جان نیست دریغ از تو اگر بر سر لطفی
سربازی پروانه ز گرمی چراغ است
دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است
یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است
رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است
هر لالهٔ خونین جگر از درد تو داغ است
جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.