کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است
اینجا پر پروانه سیه چون پر زاغ است
دارم هوس نکهتی از سنبل زلفش
افسوس که بخت سیهم موی دماغ است
از محفل حسن تو رسد فیض به خوبان
خورشید کمر بسته ی این پای چراغ است
یک دم ز غم و درد من آسوده نباشد
هسمایه، چو آن عضو که نزدیک به داغ است
بگشود سلیم از تو درگلشن معنی
سین سر نام تو کلید در باغ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عاشقانههای احساساتی است. شاعر به اهمیت بزم و محفل عشق اشاره میکند که با نور شمع و چراغ روشن شده و پر از پروانههای عاشق است. او از آرزوی دیدن و نزدیکی به محبوبش سخن میگوید، اما با اندوهی از بخت بد خود که مانع رسیدن به معشوق میشود، مواجه است. شاعر بر این نکته تأکید میکند که از وجود زیباییهای محبوبش، دیگران نیز بهرهمند میشوند و خود او در غم و درد عشق، هرگز آرامش ندارد. در نهایت، او به درک معنای عمیقتر عشق اشاره میکند که با نام معشوقش مرتبط است.
هوش مصنوعی: این مکان که محلی برای سرگرمی و خوشگذرانی اسیران است، به جای نور و روشنی، غم و اندوه حاکم است و پروانههای آنجا به جای زیبایی، سیاه و بدحالند مانند پرهای کلاغ.
هوش مصنوعی: دلم میخواهد از زیبایی و عطری که از زلف او بلند میشود بهرهمند شوم، اما افسوس که شانس من در این مورد خوب نیست و همیشه با بدیها همراه است.
هوش مصنوعی: از محفل زیبایی تو، خوبیها و زیباییها به دیگران میرسد. خورشید بهعنوان نماد روشنی و درخشش، خود را آماده کرده است تا نور و روشناییاش را به این مکان ببرد.
هوش مصنوعی: لحظهای از غم و درد من آرامش ندارد، مانند عضوی که به زخم نزدیک است.
هوش مصنوعی: سلیم با نگاهی به زیباییهای گلشن، به راز و رمز یکتایی تو پی میبرد و میفهمد که نام تو کلید ورود به دنیای حیرتانگیز و سرسبز است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع سر خاک شهدا لاله داغ است
صد پیرهن این سوخته دل به ز چراغ است
در دامن صحرای دل سوخته من
تا چشم کند کار، سیه خانه داغ است
هر کس من دلسوخته را دید، شود داغ
[...]
آن گل که توان حرفی ازان زد گل داغ است
تا کی سخن لاله و گل، این چه دماغ است
از داغ دلم فیض رسد سوختگان را
پروانه کمربسته ی این پای چراغ است
تندی مزاجم اثر عشق نهانی ست
[...]
آخر شدن حسن بتان، اول داغ است
پیدا شدن شام، دم صبح چراغ است
تا عارض نسرین تو رشک گل باغ است
بس بلبل دلسوخته کز دست تو داغ است
جان نیست دریغ از تو اگر بر سر لطفی
سربازی پروانه ز گرمی چراغ است
دور از تو درونم همه باغ از گل داغ است
یاد تو نسیمی که سراسر رو باغ است
رفتی و گل از هجر تو افسرده چراغ است
هر لالهٔ خونین جگر از درد تو داغ است
جز در ره رفتن زخودش پی نتوان برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.