جهان ز بی خبران چون مکان گله شده ست
غنیمت است که غم پاسبان گله شده ست
فغان ز پرورش آسمان که این قصاب
برای مصلحتی مهربان گله شده ست
فغان من ز رکاب هلال پای کشید
که از ستاره رهش در میان گله شده ست
بتان فتاده همه مست و پاسبان ساقی ست
کجاست گرگ، که یوسف شبان گله شده ست
سلیم این قدر از گرگ غم خبر دارم
که روی دشت پر از استخوان گله شده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی از غم و ناامیدی در جهان میپردازد. شاعر به بیخبری مردم اشاره میکند و میگوید که غم، خود از گلهداران و نگهبانان شده است. او به آسمان و ظلمهایی که در آن وجود دارد، اعتراض میکند و به نوعی از عدم توجه به دردها و مشکلات انسانها گلایه دارد. همچنین به تنهایی و سرگردانی یوسف، نماد معصومیت و پاکی، در میان گرگان اشاره میکند. در نهایت، شاعر به یادآوری استخوانهای پراکنده در دشت و خبر غمانگیز زندگیاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر نادانی برخی افراد به وضعیت نزار و نامناسبی دچار شده است. اما این نکته مثبت وجود دارد که درد و غم به مانند نگهبانی برای این وضعیت شده و میتواند از آسیبهای بیشتر جلوگیری کند.
هوش مصنوعی: ای وای از اینکه آسمان چطور انسان را پرورش میدهد، زیرا این جفاکار به خاطر یک هدفی که خود را مهربان نشان میدهد، به گله آسیب میزند.
هوش مصنوعی: ناله و فریاد من به خاطر این است که او، مانند هلال قمر، از دوری خود رنج میبرد و گویی ستارهای در میان جمعیت گم شده است.
هوش مصنوعی: تمام بتها دراز کشیده و مست هستند و اوضاع به هم ریخته است. حالا سؤال اینجاست که کجایند گرگها؟ چرا که یوسف، که معمولاً نگهدار گله است، به خود مشغول شده و نتوانسته به وظیفهاش بپردازد.
هوش مصنوعی: من از آنچه بر سر گوسفندان آمده، به خوبی آگاه هستم که دشت پر از استخوانهای آنها شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.