گنجور

 
سلیم تهرانی

گدای کوی خراباتم و غمم این است

که باده آتش سوزان و کاسه چوبین است

مزاج باده پرستان گرفته ام در عشق

به جان ازان نبود رغبتم که شیرین است

ز بخت تیره به غیر از زیان مرا چه رسد

هزار زخم بر اعضا و جامه مشکین است

خبر ز ناله ی جانسوز کوهکن دارد

چه شد که صورت شیرین به خواب سنگین است

عجب مدار به زیر فلک ز کثرت خلق

هجوم کرده مگس، بس که خانه شیرین است

سر کسی که بجنبد به دهر، نیست سلیم

دگر ز خواندن شعرم چه چشم تحسین است؟

 
 
 
ابوالفرج رونی

بدان خدای که بر روی رقعه عظمت

کمیته بیدق حکمش هزار فرزین است

دو چاکرند همی صبح و شام بر در او

که آن یکی گهرافشان و این گهر چین است

سپهر زیر کف قهرمان قدرت اوست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
امیر معزی

چه گوهرست که کانش خُم دَهاقین است

به رنگ لالهٔ نَعمان و بوی نسرین است

به مجلس ملکان همنشین زیر و بم است

به بزم ناموران مونس ریاحین است

نه آینه است ولیکن درو به‌دست بتان

[...]

مولانا

ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست

بهانه کن که بتان را بهانه آیینست

از آن لب شکرینت بهانه‌های دروغ

به جای فاتحه و کاف‌ها و یاسینست

وفا طمع نکنم زانک جور خوبان را

[...]

سعدی

اگر تجارت بحر و سفینه می‌خواهی

سفینه‌ای که در او بحرها بود این است

سفینه‌ای‌ست که گر صد هزار از آن خواهی

کنار بحر هزارش روان به یک چین است

همام تبریزی

مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است

دهان من به حدیث لب تو شیرین است

به باغ می‌کشدم آرزوی دیدارت

چه جای برگ گل وارغوان و نسرین است

به وقت خنده نظر کرده‌ام به دندانت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه