گدای کوی خراباتم و غمم این است
که باده آتش سوزان و کاسه چوبین است
مزاج باده پرستان گرفته ام در عشق
به جان ازان نبود رغبتم که شیرین است
ز بخت تیره به غیر از زیان مرا چه رسد
هزار زخم بر اعضا و جامه مشکین است
خبر ز ناله ی جانسوز کوهکن دارد
چه شد که صورت شیرین به خواب سنگین است
عجب مدار به زیر فلک ز کثرت خلق
هجوم کرده مگس، بس که خانه شیرین است
سر کسی که بجنبد به دهر، نیست سلیم
دگر ز خواندن شعرم چه چشم تحسین است؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان غم و اندوه خود میپردازد و خود را به عنوان یک گدای عاشق معرفی میکند که در کوچههای خرابات زندگی میکند. او از حالاتی نام میبرد که باده، آتش سوزانی برای اوست و گرچه عاشق باده پرستان شده، اما رغبتی به آن ندارد. به دلیل بخت بدش، تنها زیان دیده است و زخمهای زیادی بر جسم و جانش دارد. او به خواب سنگین معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که زندگی در زیر آسمان پر از جمعیت و شلوغی است. در نهایت، شاعر به نقد وضعیت دنیای خود میپردازد و به این نکته میرسد که هیچکس نمیتواند در این دنیا به راحتی حرکت کند و از شعر خود انتظار تحسین دارد.
هوش مصنوعی: من در کوی حسرت و غم، مانند گدا به سر میبرم و تنها دغدغهام این است که شراب، شوری آتشین دارد و ظرفی که در آن است، چوبین و ضعیف است.
هوش مصنوعی: من از اینکه در عشق به محبوبی گرفتار شدم، کاملاً آگاه هستم و این حالتی که پیدا کردهام به خاطر جذابیت شیرین او نیست.
هوش مصنوعی: از شانس بد من جز ضرر چیزی به من نمیرسد، هزار زخم بر بدنم است و لباس سیاه و غمگینی بر تن دارم.
هوش مصنوعی: کوهکن از نالههای دلسوزش خبر دارد و میداند که چه اتفاقی افتاده است که چهرهی زیبا در خواب عمیق فرورفته است.
هوش مصنوعی: به عجب نیندیش که زیر آسمان، به خاطر جمعیت زیاد، مگسها هجوم آوردهاند؛ زیرا خانه بسیار شیرین است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر حوادث زندگی موضع بگیرد و خود را به حرکت وادارد، دیگر نمیتواند به آرامش بپردازد. پس از شنیدن شعر من، چه انتظاری برای تحسین و ستایش دارم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدان خدای که بر روی رقعه عظمت
کمیته بیدق حکمش هزار فرزین است
دو چاکرند همی صبح و شام بر در او
که آن یکی گهرافشان و این گهر چین است
سپهر زیر کف قهرمان قدرت اوست
[...]
چه گوهرست که کانش خُم دَهاقین است
به رنگ لالهٔ نَعمان و بوی نسرین است
به مجلس ملکان همنشین زیر و بم است
به بزم ناموران مونس ریاحین است
نه آینه است ولیکن درو بهدست بتان
[...]
ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست
بهانه کن که بتان را بهانه آیینست
از آن لب شکرینت بهانههای دروغ
به جای فاتحه و کافها و یاسینست
وفا طمع نکنم زانک جور خوبان را
[...]
اگر تجارت بحر و سفینه میخواهی
سفینهای که در او بحرها بود این است
سفینهایست که گر صد هزار از آن خواهی
کنار بحر هزارش روان به یک چین است
مرا دماغ ز بویت هنوز مشکین است
دهان من به حدیث لب تو شیرین است
به باغ میکشدم آرزوی دیدارت
چه جای برگ گل وارغوان و نسرین است
به وقت خنده نظر کردهام به دندانت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.