گنجور

 
سحاب اصفهانی

شود چو شاد زقتلم دل من و تو مترس

ز یک گناه که در ضمن آن بود دو ثواب

مپرس حال دل من بخون کیست ببین

تو را به پنجه نگار و مرا به چهره خضاب

به خواب روی تو آید به دیده ی من اگر

جدا ز روی تو در دیده ی من آید خواب

نکرد منع نگه یا نکرد رازم فاش

کدام اثر که به حالم نکرد چشم پر آب؟

زروی کار بر افکندیم نقاب آنگه

که بر فکندی از آن روی دلفریب نقاب

همیشه دارد عشق تو جای در دل من

چرا که عشق تو گنج است و جای گنج خراب

زبس که تاب دل بی قرار من بر بود

از این سبب سر زلف تو دارد اینهمه تاب

غم تو با دل و عشق تو با تنم آن کرد

که با گیاه کند برق و با کتان مهتاب

همین به جام تو لعل مذاب ریزی و من

به یاد لعل تو ریزم زدیده لعل مذاب

چنان جدا ز تو گرید که فرق نتواند

کسی که چشم (سحاب) است یا که چشم سحاب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب

گل کبود فرو خفت زیر پرده آب

چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا

نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب

ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود

[...]

ازرقی هروی

بفرخی و سعادت بخواه جام شراب

که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب

ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری

زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب

بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

شده است بلبل داود و شاخ گل محراب

فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟

یکی سرود سراینده از ستاک سمن

یکی زبور روایت کننده از محراب

نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب

جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب

ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ

ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب

رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه