گرنه یک گل چون گل روی تو در گلزار نیست
نالهٔ بلبل چرا چون نالهٔ من زار نیست
بر سر بالینم آ وقت نگاه واپسین
تا بدانی جان سپردن آنچنان دشوار نیست
گو هوای عشق بازی را ز سر بیرون کند
هرکه او را طالعی چون طالع اغیار نیست
تا به کی بیدار خواهی بود دانی چشم من؟
تا که چشم بخت من چون چشم من بیدار نیست
تار چشمم گشته جاری اشک پی در پی (سحاب)
خلق را اندیشهٔ این آه آتشبار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس عمیق عشق و درد جدایی است. شاعر با اشاره به زیبایی گل و بلبل، به مقایسه عشق خود با دیگران میپردازد و بیان میکند که هیچ چیز در دنیا به زیبایی محبوبش نیست. او توضیح میدهد که از عشق و جدایی رنج میبرد و دلتنگیاش را با نالههای بلبل مقایسه میکند. همچنین نشانهای از دشواری جان سپردن در عشق را بیان میکند و تأکید میکند که بیخبری از پیوند عشق با سرنوشت دیگران، چشم خود را به درد و رنج پیش رویش باز نگه میدارد. در نهایت، او از اشکهایش و اندیشهاش در مورد آتش عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر گل زیبایی مانند گل روی تو در باغ وجود نداشت، پس چرا بلبل ناله میکند؟ ناله من هم از درد و حسرتی که دارم، بیمعناست.
هوش مصنوعی: در آخرین لحظات زندگیام، وقتی که به خواب میروم، این را بفهمی که جان کندن و مردن آنقدرها هم سخت نیست.
هوش مصنوعی: هرکس که بویی از عشق و عاشقی برده باشد، نمیتواند از آن دل بکند؛ زیرا او را سرنوشت و تقدیری مانند دیگران نیست که بتواند به آسانی از عشق فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: چه مدت میخواهی بیدار بمانی، ای چشم من؟ تا زمانی که بخت من مانند چشم من بیدار نیست.
هوش مصنوعی: اشکهای پیدرپی از چشمم جاری شده و دیگران به فکر این نیستند که دلیل این آه سوزان چیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اندرین گیتی به فضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست
تیز بازاری همی بینم سخا را نزد او
اینت بازاری که در گیتی چنین بازار نیست
از پی نام بلند و از پی جاه عریض
[...]
جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست
زانکه دانا را سوی نادان بسی مقدار نیست
بد به سوی بد گراید نیک با نیک آرمد
این مر آن را جفت نی و آن مر این را یار نیست
مرد دانا بدرشید و چرخ نادان بد کنش
[...]
روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای و صال یار نیست
از سر کویش اگر سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا وعدهٔ دیدار نیست
روز کوشیدن چو تیغت شیر جان او بار نیست
روز بخشیدن چو کفت ابر گوهر بار نیست
نابریده تیغ تو روز وغا پولاد نیست
نابسوده کف تو روز عطا دینار نیست
در خور گفتار هرکس مر ترا گفتار نیست
[...]
ذوالجلال است آن که در وصف جلالش بار نیست
هرچه خواهد آن کند کاری برو دشوار نیست
ملک او را ابتدا و انتها و عزل نیست
ذات او را آفت و کیفیت و مقدار نیست
آن خداوندی که هست او بینیاز از بندگان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.