در ره عشق اختیار از دست رفت
پای ماند از کار و کار از دست رفت
در چمن دردا که ساقی تا قدح
داد بر دستم بهار از دست رفت
آه کز دست دلم دامان صبر
رفت چون دامان یار از دست رفت
نقد جانی را که از بهر نثار
داشتم در انتظار از دست رفت
در رهش خاکی که میکردم به سر
ز آب چشم اشکبار از دست رفت
روزگار وصل آه از روزگار
کز جفای روزگار از دست رفت
ز آن دو لعل از دستم آرام و قرار
ز آن دو زلف بیقرار از دست رفت
پا نهادم بر سر بالین (سحاب)
لیک در وقتی که کار از دست رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره فقدان و از دست رفتن عشق است. شاعر از دست دادن اختیار و کار و همچنین زیباییهای بهار را میبیند. او به دردهای خود اشاره میکند و میگوید که صبرش نیز مانند یار از دست رفته است. امید و عشقش نیز از بین رفته و ناامیدی و حسرت او را احاطه کرده است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که در محبت و انتظار، آنچه داشت را از دست داده است.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، قدرت انتخاب از بین رفته و فقط پاها باقی ماندهاند. البته کار و وظیفهای که باید انجام شود، دیگر در دستان من نیست.
هوش مصنوعی: در چمن، افسوس که ای ساقی، زمانی که جام را به دستم دادی، بهار از دست رفت و گذشت.
هوش مصنوعی: ای کاش که دلم به راحتی بر صبرم غلبه نمیکرد، همانطور که حضور یار از دست رفته است.
هوش مصنوعی: من جانم را که به خاطر بخشش آماده کرده بودم، در انتظار از دست رفت.
هوش مصنوعی: در مسیر او، خاکی که بر سر میریختم به خاطر اشکهایی که از چشمانم میریخت از بین رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که در کنار محبوب بودم، بسیار شادی و خوشی داشتم، اما اکنون که از هم دور شدهایم، قلبم از غم و ناامیدی پر است.
هوش مصنوعی: از آن دو لب زیبا، آرامش و قرارم رفت و به خاطر آن دو زلف زیبا، بیقراریام از بین رفت.
هوش مصنوعی: بر روی تخت خوابم نشستم، اما وقتی که کار از کار گذشته بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زینهاد این یادگار از دست رفت
در غم تو روزگار از دست رفت
چون مرا دل بود با او برقرار
دل شد و با دل قرار از دست رفت
سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش
[...]
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
ای عجب گر من رسم در کام دل
کی رسم چون روزگار از دست رفت
بخت و رای و زور و زر بودم دریغ
[...]
ای خدا دستی که کار از دست رفت
فرصتی ده روزگار از دست رفت
من بخود مشغول و یار از دست رفت
چون کنم یاران که کار از دست رفت
روزگارم صرف شد در انتظار
تیغ برکش روزگار از دست رفت
عقل و دین و صبر و هوشم بد دریغ
[...]
پایمردی کن که کار از دست رفت
دستگیرم کاختیار از دست رفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.