کس ای نا مهربان یاران جانی
کشد آنگه به جرم مهربانی
رقیبان را امین خویش دانی
ندانی ناید از گرگان شبانی
بدید از حلقه های زلف رویت
چنان کز ظلمت آب زندگانی
بهای بوسه جان گیرد، فروشد
متاع این چنین را رایگانی
خضر بوسیده آن لب ورنه آبی
نمی بخشد حیات جاودانی
چمان سوی چمن بلبل نیاید
که آمد در چمن باد خزانی
فزاید مهر من بیمهری او
مرا بیمهری او مهربانی
(سحاب) ایام پیری چون بود چون
چو پیری بگذرد عهد جوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ ناامیدی و حسرت ناشی از جدایی و بیمهری است. شاعر از یاری میگوید که به خاطر مهربانیاش مورد ظلم قرار میگیرد و متوجه میشود که رقیبانش او را به عنوان دوست واقعی نمیشناسند. او از زلف و زیبایی یار سخن میگوید و میگوید که حتی بوسهٔ جانبخش هم نمیتواند حیات جاودانی به او بدهد. همچنین از بلبل میگوید که به خاطر باد خزان به چمن نمیآید و ارتباطش با معشوقهاش پیچیده است. با افزایش مهر شاعر، بیمهری معشوق نیز بیشتر میشود. در پایان، شاعر از گذر زمان و پیری صحبت میکند و این که چگونه با سپری شدن جوانی، دوران پیری آغاز میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دلیل نیکی و مهربانیاش مورد بیمهری و آزار قرار گیرد، در واقع جان خود را خواهد باخت.
هوش مصنوعی: اگر رقیبان را به عنوان دوستان خود نشناسی، نمیتوانی از آنها انتظار خوبی داشته باشی. مثل این میماند که از گرگها انتظار پاسبانی داشته باشی.
هوش مصنوعی: به زنجیرهای تابهای موی تو نگاهی انداختم که همچون تاری از تاریکی زندگی را میسوزاند.
هوش مصنوعی: بوسهای که ارزش زندگی دارد، اینگونه کالا را رایگان میفروشد.
هوش مصنوعی: اگر شخصیت خضر آن لب را نمیبوسید، دیگر هیچ آبی نمیتوانست حیات جاودانی ببخشد.
هوش مصنوعی: بلبل برای پرواز به سوی چمن نمیآید، زیرا باد پاییزی در چمن وزیده است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت من به او روز به روز بیشتر میشود، اما او نسبت به من بیتوجهی و بیمهری نشان میدهد. با این حال، او بیتوجهیاش را با محبت من میسنجد.
هوش مصنوعی: ای باران، روزهای پیری چطور خواهد بود وقتی که پیری از سر بگذرد و دوران جوانی سپری شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.