گنجور

 
سحاب اصفهانی

کس ای نا مهربان یاران جانی

کشد آنگه به جرم مهربانی

رقیبان را امین خویش دانی

ندانی ناید از گرگان شبانی

بدید از حلقه های زلف رویت

چنان کز ظلمت آب زندگانی

بهای بوسه جان گیرد، فروشد

متاع این چنین را رایگانی

خضر بوسیده آن لب ورنه آبی

نمی بخشد حیات جاودانی

چمان سوی چمن بلبل نیاید

که آمد در چمن باد خزانی

فزاید مهر من بی‌مهری او

مرا بی‌مهری او مهربانی

(سحاب) ایام پیری چون بود چون

چو پیری بگذرد عهد جوانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
دقیقی

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی

ولیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی

کسایی

به جام اندر تو پنداری روان است

و لیکن گر روان دانی روانی

به ماهی ماند ، آبستن به مریخ

بزاید ، چون فراز لب رسانی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

شکفته شد گل از باد خزانی

تو در باد خزانی بی زیانی

همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل

چه چیزی مردمی یا بوستانی

ز بوی موی پیچان سنبلی تو

[...]

ابوالفضل بیهقی

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی‌

و لیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه