بندد دل ار چنین خم مشکین کمند او
ای صید دل مجوی خلاصی ز بند او
اندیشهای ز چشم بدش نیست زانکه هست
دایم ز خال چهره بر آتش سپند او
اول به کشور دل من تاخت هر که کرد
جولان به جلوهگاه نکوئی سمند او
گر زاهد آنچه گویدم از روی صدق هست
در من چرا اثر نکند هیچ پند او
خندد به گریهام ز چه یا رب چنین خوش است
با اشک شور شهد لب نوشخند او
جانی بود ز بهر نثارش ولی فتد
مشکل، پسندِ خاطر مشکلپسند او
ما را دلیل کوتهی دست خود سحاب
این بس که دور مانده ز زلف بلند او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و از احساسات عمیق خود نسبت به او میگوید. او بیان میکند که دلش به دام محبت معشوق افتاده و نمیتواند رهایی از این بند را جستجو کند. همچنین، شاعر از تأثیر چهره و خال معشوق بر زندگی و احساساتش سخن میگوید و میافزاید که پندهای دیگران هم در او تاثیر نمیگذارد. او به تضاد احساساتش اشاره میکند؛ در حالی که دلسوخته است، لبخند معشوق همچنان او را خوشحال میکند. در نهایت، شاعر به حسرت دوری از معشوق و زیباییهای او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر دل را چنین کمند خوشبو در بند بکشد، ای صید دل، از بند او رهایی مجوی.
هوش مصنوعی: فکر و اندیشهای از چشمهای بد به دور است، چرا که همیشه به خاطر نشانههای زیبایی چهرهاش، در آتش عشق او میسوزد.
هوش مصنوعی: هر که با زیبایی و نیکی در دل من وارد شد، ابتدا به سرزمین احساسات من یورش برد و در این راه با جلوهاش به من دلربایی کرد.
هوش مصنوعی: اگر زاهد به راستی از دلش سخن بگوید، پس چرا حرفهایش هیچ تأثیری بر من نمیگذارد؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که از گریهام میخندد و نمیداند که علتش چیست. ای خدا، چه خوب است که در حالی که اشکهایم جاری است، لبخند شیرین او را میبینم.
هوش مصنوعی: جانش را برای فدای او آماده کرده بود، اما کار دشواری است چون او خواستههای خاص و سختگیرانهای دارد.
هوش مصنوعی: ما دلیل کمبود توانایی خود را میدانیم؛ زیرا مانند ابرهایی که در دوردستها هستند، از زلف بلند او فاصله داریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلسوز ما که آتش گویاست قند او
آتش که دید دانهٔ دلها سپند او
هر آفتاب زردم عیدی بود تمام
چون بینمش که نیم هلال است قند او
بر چون پرند، لیک دلش گوشهٔ پلاس
[...]
گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
روی خلاص نیست به جهد از کمند او
مستوجب ملامتی ای دل که چند بار
عقلت بگفت و گوش نکردی به پند او
آن بوستان میوه شیرین که دست جهد
[...]
روزی که پسته دید لب همچو قند او
شد خنده زهر در دهن نیم خند او
لیلی وشی که شورش سوادی من ازوست
یک حلقه است چشم غزال از کمند او
جان می دهد به نرگس بیمار خلق را
[...]
پر نارساست سعی تحیر کمند او
ای ناله همتی ز نهال بلند او
برقی به ماه نو زد و گردی به موج گل
از ابروی اشارهٔ نعل سمند او
ناسور را به داغ دوا میکنند و بس
[...]
عاشق گریختن نتواند ز بند او
گر شش جهت اسیر بود در کمند او
عاقل اگر چه پند حکیمانه میدهد
عاشق چگونه گوش گذارد به پند او
ای عشق از کدام درختست میوهات
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.