دل اگر از غم او کار مرا مشکل کرد
آنچه با من غم او کرد غمش با دل کرد
دید گردون که هلاک از ستم او نشدیم
دل بی رحم بتان را به جفا مایل کرد
ز آب چشم آنچه کشد مردمک دیده سزاست
زآنکه در رهگذر سیل چرا منزل کرد
هم کف موسوی از نور رخت خجلت کرد
هم دم عیسوی اعجاز لبت باطل کرد
خواجه بسپرد به ناچار در آخر به جهان
به جهان آنچه زاسباب جهان حاصل کرد
عاقل آن بود که از ساغر آیینه مثال
زنگ اندوه ز آیینهٔ دل زایل کرد
دید کز بهر نثارت بودم تحفهٔ جان
چرخ در چشم تواش این همه ناقابل کرد
خواست در حشر به دامان زندش دست (سحاب)
شرمش آمد چو نگاهی به سوی قاتل کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم و اندوه ناشی از عشق و رابطهای عاطفی اشاره دارد. شاعر بیان میکند که دلش به خاطر غم محبوب مشکل دارد و این غم به دلش آسیب زده است. او به ظلم و ستمی که از سوی محبوب متحمل شده اشاره میکند و میگوید که دل بیرحم و سختگیر او را میآزارد. شاعر همچنین با تأکید بر همراهی عواطف و احساسات انسانی، به خجلت ناشی از نور چهره محبوب و اعجاز لبهای او اشاره میکند. در نهایت، او به ناتوانیاش در جبران عشق و تحفهای که برای محبوبش داشته است پرداخته و به احساس شرم و ناامیدی به خاطر عشق و مرگ اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر دل من به خاطر غم او دچار مشکل شد، باید بدانم که او هم همان غم را با دل خودش تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: آسمان را دیدیم که با ستمش ما را نابود نکرد، اما دلهای بیرحم بتها را به ظلم و ستم خود، به سوی خود جلب کرد.
هوش مصنوعی: از اشک چشمان، آنچه که مردمک دیده تحمل کند، سزاوار است؛ چرا که در مسیر سیل، نباید توقف کرد.
هوش مصنوعی: کفش موسوی از درخشش چهرهات شرمنده شد و دم عیسوی از جادوی لبت بیاثر ماند.
هوش مصنوعی: در پایان، خواجه ناگزیر داراییهای خود را که در این دنیا جمع کرده بود، به دنیا واگذار کرد.
هوش مصنوعی: انسان هوشمند کسی است که بهجای غم و اندوه در دل خود، زیباییها و خوشیها را ببیند و مانند آینه، شفافیت و روشنی را حفظ کند.
هوش مصنوعی: چشمات را به من ببین که چطور به خاطر تو و برای نثار کردن جانم، کیمیا و ارزشی برای خود آن قائل نشدم.
هوش مصنوعی: در قیامت، وقتی انسان خواست به دامن رحمت خداوند پناه ببرد، احساس شرمی کرد زیرا نگاهی به سوی قاتل خویش انداخت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بلبلی خونِ دلی خورد و گلی حاصل کرد
بادِ غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
طوطیی را به خیالِ شکری دل خوش بود
ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد
قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ دل یادش باد
[...]
جلوه گل رخت از طره چون سنبل کرد
کجه هندوی زلف کچه بازت گل کرد
باغبان زلف سیه برگل رخسار تو دید
یاد جعد گره اندر گره سنبل کرد
با تو گل سر ز گریبان لطافت برزد
[...]
چشم مستش نه همین غارت دین و دل کرد
که به یک جرعه مرا بی خود و لایعقل کرد
چشم بد دور ازین فتنه که عاقل برخاست
که به یک جلوه مرا از دو جهان غافل کرد
زد به یک تیغم و از زحمت سر فارغ ساخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.