گنجور

 
صغیر اصفهانی

مدام غیر غمم کس انیس و همدم نیست

بروزگار کسی باوفاتر از غم نیست

چگونه جام نگیرم که غیر صحبت جام

هر آنچه می‌نگرم یادگاری از جم نیست

ببین به حرمت عاشق که میشود محرم

بدان حرم که در آن جبرئیل محرم نیست

فریب دانهٔ خال تو خوردم و شادم

چرا که هر که نخورد اینفریب آدم نیست

در اینجهان مطلب راحت و گشاده دلی

که غیر رنج در این تنگنای عالم نیست

بجان دوست که درویش راست وقت خوشی

که بهر پادشه اسباب آن فراهم نیست

نمی کند ز صغیر این سخن قبول مگر

کسیکه بی خبر از حال پور ادهم نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode