بفکن ز لطف بار دگر سایه برسرم
می کش به روی دست گرم بار دیگرم
کس چون شما یتیم نوازی نمی نمود
بنشین و پاره ای بنشان باز در برم
با دست مرحمت چو یتامای دیگران
گرد یتیمی از لب و دستار بسترم
گر باورت نه از لب خشکم تفوف دل
اینک دلیل تاب درون دیده ی ترم
با روی زرد و اشک روان دل خوشم که من
ملک غمت مسخر از این گنج و لشکرم
من با کمال یأس به وصلت امیدوار
این دولت از کجا شود آیا میسرم
دستم ز آستین نکند آسمان رها
ورنه ز آستان تو یک گام نگذرم
گیرم که خصم پیش تو نگذاردم به عنف
آن چشم کو که سوی سوای تو بنگرم
گر برکنم دل از تو و برادرم از تو مهر
آن مهر برکه افکنم آن دل کجا برم
چاهی است هرقدم که درافتم به سر در او
راهی که از قفای تو با فرق نسپرم
حاشا که سر ز کوی تو تابم به اختیار
خوشتر ز تخت تاجوری خاک این درم
گر هستمی پس از تو جز اینم امید نیست
بر خاک بارگاه تو عمری به سر برم
یارب ببند دست تعدی چرخ باز
بردارد ار ز تربت این آستان سرم
رفتم کجا ولی من و این راه دیر پای
وان ره چسان روم که نباشی تو رهبرم
تابان چو شعله فاطمه با چشم اشک بار
گفت این حدیث با خود و لختی گریست زار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود متوسل میشود و از محبت و نزدیکی او درخواست میکند. او احساس یتیمی و بیپناهی میکند و تأکید میکند که هیچکس مانند معشوقش به او محبت نکرده است. شاعر از درد و غم خود میگوید و در عین حال همچنان به وصل و دیدار معشوق امیدوار است. او آماج دشواریها و جداییها را در زندگی خود تصویر میکند و از چنگال تقدیر و روزگار به خدا شکایت میکند. در نهایت، با احساس درد و اشک، به یاد معشوق دل میسوزاند و آرزوی نزدیک شدن به او را در دل دارد.
هوش مصنوعی: لطفات را دوباره بر سرم بگستران، تا بار دیگر بر دستان گرم من بیفکند.
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند شما به یتیمان لطف و محبت نمیکند. بنشین و لحظهای دیگر در کنار من باش.
هوش مصنوعی: با دستی مهربان مثل دیگر یتیمها، مرا هم در آغوش بگیر و از غم و بیپناهی نجات بده.
هوش مصنوعی: اگر به سخنان من ایمان نداری، نگاه کن به دل افسردهام؛ این خود دلیلی است بر روشنایی درون چشمان خیس من.
هوش مصنوعی: با چهرهای pallid و اشکهایی که بیوقفه میریزند، اما با این حال دل شادم، زیرا عشق تو برای من همچون فرماندهای است که بر گنج و سپاهی تسلط دارد.
هوش مصنوعی: من به طور کامل ناامید هستم، اما هنوز امید دارم که به وصال تو برسم. اما آیا این آرزو ممکن است؟
هوش مصنوعی: آسمان را نمیتوانم رها کنم، اما اگر اینطور باشد، از درگاه تو هیچ فرسنگی دور نخواهم شد.
هوش مصنوعی: با فرض اینکه دشمن نتوانسته مانع دیدن من به زور شود، چشمی که به غیر از تو نگاه کند کجاست؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهم عشق و محبت خود را از تو ببرم و برادرم نیز از تو متنفر شود، فکر میکنم آن محبت را به کجا میتوانم ببرم؟
هوش مصنوعی: هر قدمی که برمیدارم، حس میکنم که در چاه عمیقی افتادهام و هیچ راه نجاتی نیست جز آنکه از گذشتهات و از احوال تو فاصله نگیرم.
هوش مصنوعی: من هرگز نمیتوانم بهطور اختیاری از کوی تو دور شوم؛ چرا که بودن در آنجا برایم از نشستن بر تخت پادشاهی هم بهتر است.
هوش مصنوعی: اگر بعد از تو که هستم، امیدی جز این ندارم که در خاک بارگاه تو عمری را سپری کنم.
هوش مصنوعی: خداوندا، از دست ظلم روزگار مرا حفظ کن تا بتوانم از این مکان مقدس به آرامش برسم.
هوش مصنوعی: رفتم به کجا، اما من با این مسیر کهنه چه کنم؟ و چگونه میتوانم در این جاده حرکت کنم وقتی تو رهبر من نیستی؟
هوش مصنوعی: فاطمه با چشمانی پر از اشک، مانند شعلهای درخشان، این داستان را با خود گفت و کمی بعد به شدت گریه کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟
همین شعر » بیت ۹
گر برکنم دل از تو و برادرم از تو مهر
آن مهر برکه افکنم آن دل کجا برم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.