گنجور

 
صفایی جندقی

حسین ای خسرو لب تشنگانم

برادر

برادر جان برادر

فروغ چشم و بازوی توانم

برادر

برادر جان برادر

فلک تا از حجازت پرده افراخت

برادر

رهی جانسوز بنواخت

عراقی ساخت آهنگ فغانم

برادر

برادر جان برادر

اجل از پشت زین با جسم صد چاک

برادر

فکندت بر سر خاک

فلک زد بر زمین از آسمانم

برادر

برادر جان برادر

به دام روزگارت بال و پر ریخت

برادر

فلک خاکم به سر بیخت

همایون طایر عرش آشیانم

برادر

برادر جان برادر

شفق فام آمد از خونت زمین آه

برادر

فلک سوز آتشین آه

ستاره سوخت در هفت آسمانم

برادر

برادر جان برادر

ز شاخ دولتت تا برگ و بر ریخت

برادر

قضا طوفان برانگیخت

وز آن صرصر بهار آمد خزانم

برادر

برادر جان برادر

سموم غم چنانم خشک و تر سوخت

برادر

که تا آتش برافروخت

گلی نگذاشت از یک گلستانم

برادر

برادر جان برادر

ترا تا قامت از پیکان خونریز

برادر

کمان ناوک آویز

ز ناله ناوک از قامت کمانم

برادر

برادر جان برادر

گلت ماند از عطش نیلوفری رنگ

برادر

به دامان این دل تنگ

فشاند از دیده صد باغ ارغوانم

برادر

برادر جان برادر

مرا افکنده بود اندوه اکبر

برادر

به دل یک دوزخ آذر

غمت یک باره زد آتش به جانم

برادر

برادر جان برادر

صفایی زین غم ار گویم بیانی

برادر

نویسم داستانی

زبان سوزد فرو ریزد بنانم

برادر

برادر جان برادر

 
sunny dark_mode