بیا ساقی بپیما ساغری زان صاف گلگونم
به خم بنشسته بنگر حکمت افزون از فلاطونم
به جامی ملک جم چون کی برابر کی کنم حاشا
که یک دم گنج آسایش به از صد گنج قارونم
دو کیهان را نپندارم به میزان تو مقداری
دو چندان گر به یک مویت ستانم باز مغبونم
ترا غم خوار خود دانم و زانت بی وفا خوانم
که فارغ دارد از رشک رقیب این نقش وارونم
اگر دوزخ ترا موقف مرا مینو معاذ الله
از آنجا جذبه ی مهرت برد بی وقفه بیرونم
مگر مفتون حسن لعبتی چون خویشتن گردی
چه دانی ورنه با چندان تغافل کز غمت چونم
به چشم لطف یک ره بنگرم زان بیش کز زاری
برد سیل سرشک دیده آب از نیل و جیحونم
کمان دارم هنوزش تیر در ترکش تماشا کن
ز پا افتاده بر خاکم به سر غلطیده در خونم
صفایی یا تا با من سر صدق و صفا دارد
چه باک از کید کیهانم چه خوف از خشم گردونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به شادی و لذت از زندگی است. شاعر از ساقی میخواهد تا به او بادهای بدهد و از آثار فلسفی و حکمتهای عمیق بگوید. او به جای جمع کردن ثروت و گنج، به آرامش و آسایش در زندگی اهمیت میدهد. شاعر دو جهان را با هم مقایسه میکند و نشان میدهد که حتی اگر به محبوبش آسیب برسد، او همچنان به عشقش ادامه میدهد. او از رنج و غم عشق میگوید و به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند. در نهایت، شاعر بر این باور است که با صداقت و صفا، میتواند بر دشواریهای زندگی غلبه کند.
هوش مصنوعی: بیا، ای نوشنده، یک لیوان از آن شراب زلال و خوشرنگ به من بده. بنشین و ببین که چگونه در این میخانه، دانایی و حکمت من از مطلبهای فلسفی به مراتب بیشتر است.
هوش مصنوعی: اگر به من جامی از ملک جم بدهند، هرگز نمیتوانم آن را با لحظهای آرامش و آسایش در زندگی عوض کنم، چرا که یک لحظه آرامش برای من ارزشمندتر از تمام ثروتهای قارون است.
هوش مصنوعی: من دو جهان را به اندازه تو نمیدانم، حتی اگر مقدار زیادی از آن را به یک تار موی تو بدهم، باز هم زیان کردهام.
هوش مصنوعی: من تو را دوست دارم و نگرانت هستم، اما میدانم که به من وفا نخواهی داشت. این عشق، در برابر حسادت دیگران، به شکلی معکوس و دردناک از من ساخته شده است.
هوش مصنوعی: اگر آتش دوزخ باعث شود که من از مقام خود خارج شوم، هرگز نمیخواهم که عشق تو مرا از آنجا به عقب بکشاند.
هوش مصنوعی: آیا تو هم مانند من به زیباییهای عشق دل بستهای؟ اگر نیستی، چه میدانی از حال کسی که به خاطر غم تو از خود بیخود شده است؟
هوش مصنوعی: به چشمان مهربانی تو نگاه میکنم، زیرا که درد و اندوه من از سیلاب اشکهایم بسیار بیشتر است و مانند آب نیل و جیحون جاری میشود.
هوش مصنوعی: من هنوز کمانی دارم و تیرهای آمادهای دارم. به من نگاه کن که چگونه به زمین افتادهام و به خونم غلتیدهام.
هوش مصنوعی: اگر تو با من دوستی و صداقت داری، چه نگرانی از دسیسههای دنیا دارم و چه ترسی از خشم آسمان؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز رشک همدمانش بس که جوشد هر نفس خونم
برند از انجمن هرشب چو شمع کشته بیرونم
اگر همسایهٔ خورشید گردد کوکب بختم
نخواهد در کنار بزم او ره داد گردونم
نسیم کوی لیلی ره چه داند جانب گلخن
[...]
ز بی دردی به امید اجل در عشق مرهونم
نه شرم از قتل فرهادم نه از ننگ از مرگ مجنونم
وبال از هوش دان است، از خردگر همچنین خیزد
همان بهتر که ساقی در شراب انداز مجنونم
فغان العطش ناگه به گوش خضر ره یابد
[...]
بیابان گردم و از کشور آرام بیرونم
متاع کاروان گردباد دشت مجنونم
نمی دانم کدامین شوخ قصد کشتنم دارد
که همچون موجه سیماب در تن می تپد خونم
ز من چون غنچه های باغ بوی درد می آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.