لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سیدای نسفی

بیابان گردم و از کشور آرام بیرونم

متاع کاروان گردباد دشت مجنونم

نمی دانم کدامین شوخ قصد کشتنم دارد

که همچون موجه سیماب در تن می تپد خونم

ز من چون غنچه های باغ بوی درد می آید

نسیم کوچه باغ گلشن دلهای محزونم

نمی گردد صدف روشنگهر تا در صدف باشد

چراغم زیر دامانست تا در زیر گردونم

پی تکلیفم ای پروانه بر گردم چه می گردی

چو شمع کشته عمری شد که از هنگامه بیرونم

به زیر سایه موی سر خود دارم آسایش

به هر جائی که می سازم اقامت بید مجنونم

عرق آلوده خواهی بر سر بالین من آید

اگر دانی که در غمخانه خود بی تو من چونم

فغانم را نباشد سیدا با خلق تأثیری

مخالف می رسد در گوشها آهنگ قانونم

 
 
 
بابافغانی

ز رشک همدمانش بس که جوشد هر نفس خونم

برند از انجمن هرشب چو شمع کشته بیرونم

اگر همسایهٔ خورشید گردد کوکب بختم

نخواهد در کنار بزم او ره داد گردونم

نسیم کوی لیلی ره چه داند جانب گلخن

[...]

عرفی

ز بی دردی به امید اجل در عشق مرهونم

نه شرم از قتل فرهادم نه از ننگ از مرگ مجنونم

وبال از هوش دان است، از خردگر همچنین خیزد

همان بهتر که ساقی در شراب انداز مجنونم

فغان العطش ناگه به گوش خضر ره یابد

[...]

صفایی جندقی

بیا ساقی بپیما ساغری زان صاف گلگونم

به خم بنشسته بنگر حکمت افزون از فلاطونم

به جامی ملک جم چون کی برابر کی کنم حاشا

که یک دم گنج آسایش به از صد گنج قارونم

دو کیهان را نپندارم به میزان تو مقداری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه