به طوف کوی تو آن شب که دل ز جان برخاست
به یاد وصل تو از مرد و زن فغان برخاست
برای آن که کند بوسه آستان تو را
زمین نشست به تمکین و آسمان برخاست
غبار نیست در این راه بلکه این گردی است
که از فشاندن عصیان عصیان برخاست
به ذوق نشئهٔ احرام طوف مرقد تو
عصا فکند ز کف پیر چون جوان برخاست
چو روبروی حریمت شدم به استقبال
یقین ز باب سلام آمد و گمان برخاست
شفاعت تو اگر دست ما به حشر نگیرد
ز بار معصیت از خاک، کی توان برخاست؟
ز بار منت گردون کسی شود آزاد
که همچو سرو به تعظیم گلرخان برخاست
به ذوق خویش سعیدا ز کوی یار نرفت
که هچو آه ز دل های ناتوان برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شیدایی نسبت به معشوق است. شاعر از حالتی وصف میکند که در آن، مردم در کوی محبوب به فغان و ناله درآمدهاند. در این شب، زمین و آسمان به احترام معشوق به تمکین و حرکت درمیآیند. شاعر به طرز کنایی میگوید که در این مسیر غبار نیست، بلکه نشانهای از شور و عصیان است. او از شوقی که به حرم معشوق دارد، صحبت میکند و به زیبایی میگوید که پیران همچون جوانان به استقبال معشوق میآیند. در نهایت، او تأکید دارد که شفاعت معشوق میتواند انسان را از بار گناهان رها کند، و عشق به معشوق را به عنوان راهی برای رهایی از سختیها میبیند.
هوش مصنوعی: در شب هایی که عشق تو در دل ها بیداد میکرد، همه از شدت حسرت و یاد تو ناله و فریاد کردند.
هوش مصنوعی: برای اینکه بتواند بوسهای بر آستان تو بزند، زمین به نشانهی احترام و اطاعت به حالت خضوع درآمد و آسمان نیز به خاطر عظمت تو بلند شد.
هوش مصنوعی: در این مسیر غباری وجود ندارد؛ بلکه این خاکی است که از نافرمانی و نافرمانیهای ما ناشی شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و لذت ناشی از احرام، در کنار مرقد تو عصا از دست پیر به زمین افتاد و او مانند جوانان برخاست.
هوش مصنوعی: وقتی که رو در روی حریم مقدس تو قرار گرفتم، به سمت من آمد و با اعتماد و یقین سلامی کردم که باعث شکلگیری تصورات و گمانهایی در ذهنم شد.
هوش مصنوعی: اگر شفاعت تو در روز قیامت به کمک ما نیاید، چگونه میتوانیم از بار گناهی که بر دوش داریم، برخیزیم و رهایی یابیم؟
هوش مصنوعی: کسی میتواند از بار سنگین زندگی رهایی یابد که همچون سرو، به احترام زیبایی و elegance محبوب خود، سرش را به پایین آورده باشد.
هوش مصنوعی: سعیدا، به خاطر سلیقهات، از کوی یار دور نشدی؛ چرا که آه دلهای ناتوان همواره از عمق وجود برمیخیزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان سروری و پشت دودمان خجند
که بندگیّ ترا اسمان بجان برخاست
نهال تو بر بستان سرای دانش و فضل
که با مکاشفه ات روشن از نهان برخاست
چو برگرفت بیانت تتق ز روی ضمیر
[...]
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست
چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوی تو؟
که از نظارگیان ناله و فغان برخاست
به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز
[...]
به عهد حسن تو بس فتنه کز جهان برخاست
مرا هوای تو ای ماه مهربان برخاست
مگر میان تو گفتم درآورم به کنار
نشد کنار و بسی فتنه از میان برخاست
خلیل وار توانم نشست بر آتش
[...]
مگر که صبح ز بالین آسمان برخاست
که او چو خاست غبار از دل جهان برخاست
محبتست که با درد شادکام نشست
اجابتست که با ضعف کامران برخاست
درین دو هفته به حق عطای صحت تو
[...]
چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست
بنفشه از دل آتش برون نیامده است
چسان ز روی تو این عنبرین دخان برخاست؟
چنان در آتش بیطاقتی فشردم پای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.