گنجور

 
سعیدا

به طوف کوی تو آن شب که دل ز جان برخاست

به یاد وصل تو از مرد و زن فغان برخاست

برای آن که کند بوسه آستان تو را

زمین نشست به تمکین و آسمان برخاست

غبار نیست در این راه بلکه این گردی است

که از فشاندن عصیان عصیان برخاست

به ذوق نشئهٔ احرام طوف مرقد تو

عصا فکند ز کف پیر چون جوان برخاست

چو روبروی حریمت شدم به استقبال

یقین ز باب سلام آمد و گمان برخاست

شفاعت تو اگر دست ما به حشر نگیرد

ز بار معصیت از خاک، کی توان برخاست؟

ز بار منت گردون کسی شود آزاد

که همچو سرو به تعظیم گلرخان برخاست

به ذوق خویش سعیدا ز کوی یار نرفت

که هچو آه ز دل های ناتوان برخاست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

جهان سروری و پشت دودمان خجند

که بندگیّ ترا اسمان بجان برخاست

نهال تو بر بستان سرای دانش و فضل

که با مکاشفه ات روشن از نهان برخاست

چو برگرفت بیانت تتق ز روی ضمیر

[...]

عراقی

ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست

خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست

چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوی تو؟

که از نظارگیان ناله و فغان برخاست

به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز

[...]

حکیم نزاری

به عهد حسن تو بس فتنه کز جهان برخاست

مرا هوای تو ای ماه مهربان برخاست

مگر میان تو گفتم درآورم به کنار

نشد کنار و بسی فتنه از میان برخاست

خلیل وار توانم نشست بر آتش

[...]

نظیری نیشابوری

مگر که صبح ز بالین آسمان برخاست

که او چو خاست غبار از دل جهان برخاست

محبتست که با درد شادکام نشست

اجابتست که با ضعف کامران برخاست

درین دو هفته به حق عطای صحت تو

[...]

صائب تبریزی

چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست

ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست

بنفشه از دل آتش برون نیامده است

چسان ز روی تو این عنبرین دخان برخاست؟

چنان در آتش بیطاقتی فشردم پای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه