دمی در پای خم سرمان و بحر و بر تماشا کن
بیا و آنچه جم می دید در ساغر تماشا کن
میان ابروی جانان عجب جنگی است پیوسته
کمان و تیر و تیغ و دشنه و خنجر تماشا کن
در این زندان هشیاری چه خود را مبتلا داری
بیا در بزم مستان عالم دیگر تماشا کن
به دل کلک خیالت هر نفس نقش دگر بندد
حساب جمع و خرج خود در این دفتر تماشا کن
به هر رنگی که می داری به یکرنگی برآرم دم
چو منصورم در آتش سوز و خاکستر تماشا کن
سعیدا دیده ای در خویش جانان را ولی مبهم
قدم نه پیشتر از خویش، نیکوتر تماشا کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به تماشای زیباییها و لذتهای زندگی است. شاعر به ما میگوید که به جای گرفتار شدن در مشکلات و پیچیدگیهای زندگی، بیایید به لحظههای زیبا و فرحبخش توجه کنیم. او از جنگ درونی عشق و جاذبههای آن سخن میگوید و به ما توصیه میکند تا از قید و بندهای هشیاری رها شویم و به بزم مستان بپیوندیم. شاعر به تغییر مداوم احساسات و خیالات اشاره دارد و تأکید میکند که باید به زیباییهایی که درون خود داریم نگاه کنیم و از آنها لذت ببریم. او همچنین به آرامش و رهایی در عشق و جستجوی خوشبختی اشاره میکند. در نهایت، شاعر از ما میخواهد که پیش از فراتر رفتن از خود، به زیبایی درون خود نگاهی ژرفتر داشته باشیم.
هوش مصنوعی: لحظهای در دامن خم، به تماشای دریا و زمین بنشین و بیا و آنچه که جم (یکی از شخصیتهای اسطورهای و شاعرانه) در جام مشاهده میکرد، تو نیز تماشا کن.
هوش مصنوعی: در ابروی معشوق جنگ خونینی وجود دارد که همیشه در حال جاری است. کمان، تیر، تیغ، دشنه و خنجر را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: در این زندان هشیاری که خود را گرفتار کردهای، بیا و در مهمانی خوشیها و لذتها شرکت کن و دنیای دیگری را تماشا کن.
هوش مصنوعی: هر لحظه خیال تو تصویری جدید و متفاوت را در دل من میکشد. حالا به حساب و کتاب احساسات و تجارب خود در این دفتر زندگی نگاه کن.
هوش مصنوعی: هر رنگ و حالتی که داری، من به یکرنگی و صداقت خودم ادامه میدهم. همانطور که منصور در آتش سوخت، من هم با تمام وجودم به نمایش این حقیقت پرداخته و تماشا کن.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که جانانش را در درونش میبیند، اما بهتر است قبل از هر چیزی به وضوح و دقت بیشتری به او نگاه کند و تماشایش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو تیغم پهلوی خود جای ده جوهر تماشا کن
بکش دست نوازش بر سرم دیگر تماشا کن
به تیغ طعنه بی جوهری خونم چه می ریزی؟
چو آیینه مرا رویی بده، جوهر تماشا کن
مرا از کسوت بخت سیه عریان کن و بنگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.