خلقش کند عمارت مهمانسرای حسن
آن نوخطی که ریخته باشد بنای حسن
گر فتنه های حسن تو خوابد عجیب نیست
فرش خوشی است سبزهٔ خط زیر پای حسن
هر دم به ناز بالش دل تکیه می کند
آن سرو قامت چمن دلگشای حسن
پرواز از نشیمن ابرو نمی کند
شد حلقه های زلف تو دام همای حسن
خوبان ز غیر، منت چیزی نمی کشند
از برگ گل نسیم کند بوریای حسن
چندین هزار جامهٔ جان را به تن درید
تا دوخت آسمان به قد او قبای حسن
هر عضو او به عضو دگر ناز می کند
خوش بی نیاز بوده ز سر تا به پای حسن
در حسن، ما حقیقت کونین دیده ایم
بیهوده کی کشیم سعیدا جفای حسن؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای قامت تو جلوه ده شیوههای حسن
در هر کرشمهٔ تو نهان سد ادای حسن
خواهی بدار و خواه بکش ، ناپسند نیست
مستحسن استهر چه بود اقتضای حسن
سلطان حسن هر چه کند حکم حکم اوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.