گنجور

 
سعیدا

بیجا نمی خلد به دلی تیر آه ما

مژگان چشم آبله شد خار راه ما

از عجز ما همیشه قوی رشک می برد

با برق می زند دو برابر گیاه ما

یک نکته ای است در نظر اهل معرفت

از خط سرنوشت شکست کلاه ما

از خشم چرخ و کشمکش دست روزگار

شد چون کمان شکستگی ما پناه ما

جایی که چشم عفو تو مژگان به هم زند

در دیدهٔ [صواب] نشیند گناه ما

چون خط و خال، زینت روی دو عالم است

سودای مفلسانه و فقر سیاه ما

تا بوسه دست داده سعیدا به پای او

ساییده است سر به ثریا کلاه ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صوفی محمد هروی

ای آنکه نیست غیر تو کس پادشاه ما

واندر دو کون راهنما و پناه ما

افتاده های بحر گناهیم دست گیر

ای دستگیر جمله حال تباه ما

برده سبق زجمله کفار این زمان

[...]

سام میرزا صفوی

یا رب بسوز سینه رندان که آه ما

جایی رسان که پاک بسوزد گناه ما

نظیری نیشابوری

امشب خوش آشناست به رویش نگاه ما

گویا حجاب سوخته از برق آه ما

از بس که می شدیم به حسرت جدا ازو

خون می چکید روز وداع از نگاه ما

شغل محبت است که مانع ز طاعت است

[...]

صائب تبریزی

رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما

آیینه تیره روز ز روی سیاه ما

هر قطره ای که در صدف ابر رحمت است

چون مهره گل است ز گرد گناه ما

بر جسم آنقدر که فزودیم همچو شمع

[...]

قدسی مشهدی

پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما

چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما

روزی که نبود آینه حسن در نظر

در چشمخانه زنگ برآرد نگاه ما

ما صبح صادقیم و دم از مهر می‌زنیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه