گنجور

 
سعیدا

غرق دریای گنه کردند مغفورم هنوز

صد شکست از دار خوردم لیک منصورم هنوز

رفتم از دل ها ولیکن در زبان ها مانده ام

همچو عنقا گم شدم از چشم و مذکورم هنوز

با وجود آن که صبح صادق از من می دمد

چون شب قدر از نظرها باز مستورم هنوز

خورده بودم از شراب عشق جامی در الست

محتسب بیرون میا با من که معذورم هنوز

شادی روز وصال او کی از سر می رود

هجر شب ها با غمم پرورد و مسرورم هنوز

گفت موسی راز چندی و مطالب شد تمام

گفتگوی عشق دارد بر سر طورم هنوز

چشم دل هرگز نگردد سیر از چشم بتان

کاوشی دارد به مژگان زخم ناصورم هنوز

با وجود آن که در زنجیر زلفم کرده اند

صد بیابان من ز عقل ذوفنون دورم هنوز

روزگار پرستم هرگز فراموشم نکرد

هر کجا دردی سعیدا هست منظورم هنوز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سیف فرغانی

دلبرا من از شراب عشق مخمورم هنوز

چون بوصلم وعده دادی از چه مهجورم هنوز

در ره عشقت که دارد راهزن بر چپ وراست

آنکه از پس بود پیش افتاد ومن دورم هنوز

ای حبیب من مدد فرما که اندر ره عدوست

[...]

صائب تبریزی

غوطه خوردم درشراب ناب و مخمورم هنوز

گم شدم درچشمه خورشید وبی نورم هنوز

گرچه شورمن جهانی را به شور آورده است

از نظرهاچون دهان یارمستورم هنوز

پاره شد زنجیر تاک از باده پرزورمن

[...]

سیدای نسفی

صد بیابان طی شد و از کاروان دورم هنوز

کشتی توفانی دریای پرشورم هنوز

بزم آخر گشت و دوران باده چندانی ندارد

شد تهی میخانه افلاک و مخمورم هنوز

پرتو خورشیدم و دارم هوای کوی دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه