گنجور

 
سعیدا

چشم او را نگذارید که هشیار شود

فتنه را مصلحت آن نیست که بیدار شود

یار گیرم که نمودار شود کو چشمی

که به یک مرتبه شایستهٔ دیدار شود

دل ما رنگ تعلق نپذیرد هرگز

که ز تمثال کی آیینه گرانبار شود؟

صدف حوصلهٔ ما نشود پر هرگز

گر همه دیدهٔ ما ابر گهربار شود

سبحه در دست سعیدا مدهید ای زهاد

که مبادا رود و رشتهٔ زنار شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صوفی محمد هروی

دیگ حلوای تر آن روز که بر بار شود

ز انتظارش به جهان دیده من چار شود

رازهائی که نهان در دل گیپا باشد

خرم آن روز که در پیش من اظهار شود

هر که زناج بدیدار او به کمندش شد اسیر

[...]

میلی

بعد عمری که دمی یار من زار شود

پرده شرم مرا مانع دیدار شود

شمع من! منع من از آه شرربار مکن

که ترا این سبب گرمی بازار شود

چون شود بر سر آزار من، اینش غرض است

[...]

کلیم

هر دلی کز غم این حادثه افکار شود

چون جرس آبله هایش بفغان یار شود

بسکه سررشته کارم شده زین دهشت کم

گریه در راه گلو رهبر گفتار شود

محفلی را که کند گرم کلام قدسی

[...]

صائب تبریزی

طایری را که به دام تو گرفتار شود

دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود

می کند کعبه نفس سوخته استقبالش

هرکه را صدق طلب قافله سالار شود

خاک را زلزله از جای اگر بردارد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
رضاقلی خان هدایت

ساقیا زاهد بیچاره بود مست غرور

بدهش جرعه‌ای از باده که هشیار شود

بر رخ دل بگشا روزنی از گلشن عشق

تا مگر فارغ ازین عالم پندار شود

روز اول که دلم را هوس زلف تو شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه