هر بتی قبله نمای دل دانا نشود
طوطی عقل ز هر آینه گویا نشود
عاشق از جلوهٔ معشوق نمایان گردد
سرو تا سر نکشد فاخته پیدا نشود
بر در دل چه زنی حلقه که این قفل گران
بی مددکاری مفتاح دعا وانشود
راه در زیر لب فاخته پنهان گردد
سرو اگر پیشرو آن قد و بالا نشود
با چنین سنگدلی زاهد اگر خاک شود
گل شود کوزه شود ساغر و مینا نشود
به یقین دیدهٔ یعقوب نخواهد بودن
که رسد پیرهن یوسف [و] بینا نشود
به غلط راه در آن کوی نمی یابد کس
هر گدایی به در دوست سعیدا نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مفهوم عشق و معرفت پرداخته و بیانگر این است که برخی چیزها به تنهایی نمیتوانند راهگشا باشند. به عنوان مثال، بتی نمیتواند قبلهنما باشد و عقل هم از هر آینهای سخن نمیگوید. عشق تنها با جلوه معشوق محسوس میشود و بدون آن، نمیتواند ظهور کند. همچنین، برای قفل دلها، دعا و مدد الهی لازم است و بدون آن، هیچ چیز قابل دسترسی نیست. در ادامه، شاعر به سنگدلی زاهد اشاره میکند و میگوید که حتی اگر او خاک شود، باز هم به حقیقت و عشق نمیرسد. در نهایت، تأکید میکند که برای یافتن حقیقت و محبت واقعی، باید در جستجوی درستی باشیم و این کار به سادگی امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: هیچ نمادی نمیتواند راهنمای قلب آگاه باشد و عقل نیز از هر بازتابی قادر به شفافیت و وضوح نیست.
هوش مصنوعی: عاشق وقتی میتواند زیبایی معشوق را نشان دهد که خود را به طور کامل عرضه کند، و تا زمانی که او به طور کامل خود را در معرض دید قرار ندهد، دیگران نمیتوانند زیبایی او را ببینند.
هوش مصنوعی: بر در دل کسی ضربه نزن که این قفل سنگین بدون کمک دعا باز نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر سرو قامت بلند و زیبایی بر سر راه نباشد، راهی که زیر لب فاخته پنهان شده، پیدا نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر زاهدی با چنین سنگدلی و سختی رفتار کند، حتی اگر خاک را به گل تبدیل کند، یا کوزهای بسازد یا ساغر و مینا بیافریند، اما هیچگاه نمیتواند مهر و لطافت را به دست آورد.
هوش مصنوعی: به طور حتم، چشم یعقوب نمیتواند دوباره بینا شود، اگر پیراهن یوسف به او برسد.
هوش مصنوعی: هیچکس به اشتباه نمیتواند به آن محله راه پیدا کند. هر گدایی نمیتواند به در خانه دوست، که انسان خوشبختی است، برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
و گر امروز شکیبا شد فردا نشود
یکدل و یکتا خواهم که بوی جمله مرا
و آنکه او چون تو بود، یکدل و یکتا نشود
تجربت کردم و دانا شدم از کار تومن
[...]
راه مقصود طی از آبله پا نشود
گره از رشته به دندان گهر وا نشود
محفل آرای سخن را طرفی در کارست
طوطی از آینه بی واسطه گویا نشود
عشرت روی زمین در گره دلتنگی است
[...]
سازوبرگ طرب از ساغر و مینا نشود
شاهدی تا نبود عیش مهیا نشود
بیتو از سیل سرشکی که به مژگان دارم
نیست در عهد من آنشهر که صحرا نشود
بسکه از جوش دلم اشگ بخود مینالد
[...]
عاشق آنست که در هجر شکیبا نشود
گر شکیبد بشبی باز بفردا نشود
گو بگردن ننهد سلسله زلف بتان
هر که او خواهد دیوانه و شیدا نشود
دیدمش خرقه و دستار بمیخانه گرو
[...]
داو را مهر تو از من بدگرجا نشود
بکجا تازد جیحون که بدریا نشود
دل تاج الشعرا بی تو شکیبا نشود
اگر امروز شکیبا شد فردا نشود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.