گنجور

 
سعیدا

از یک نظر لطف که آن مهر لقا کرد

چون [صبحدمی] هستی من رو به فنا کرد

در صومعه بودم همهٔ عمر مقید

نازم به خرابات که از قید رها کرد

تفریق مزاج دل ما را نتوانست

مردی که به حکمت شکر از شیر جدا کرد

هر غنچه مرا شد به نظر صورت پیکان

تا در دل من تیر غم عشق تو جا کرد

تا عشق تو از هر دو جهان کرد خلاصم

هر کس که مرا دید تو را خیر دعا کرد

هر رنج و جفایی که رسد از دل داناست

از حق مگذر آن که ندانست صفا کرد

جز پیر مغان کس هنر خویش نپوشید

هرگز به کسی گفت فلان عیب چرا کرد

نی دوش که گلبانگ مرا راست نمی گفت

آوازهٔ عشاق تو بی برگ و نوا کرد

در خدمت میخانه به سر برد سعیدا

کس را خبری نیست که او کار خدا کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوالفرج رونی

میزان فلک قسم شب و روز جدا کرد

از روز نوا بستد و شب را به نوا کرد

بر سخت به انصاف همین را و همان را

چون هر دو به تقویم رسیدند رها کرد

نی بی سبب آمد به میان اندر میزان

[...]

سنایی

تا باز فلک طبع هوا را چو هوا کرد

بلبل به سر گلبن و بر شاخ ندا کرد

بی برگ نوایی نزد از طبع به یک شاخ

چون برگ پدید آمد پس رای نوا کرد

شاخی که ز سردی و ز خشکی شده بد پیر

[...]

امیرخسرو دهلوی

تا غمزه خون ریز تو قصد دل ما کرد

بیچاره دلم را هدف تیر بلا کرد

در خواب نبیند رخ آرام دگر بار

هر دل که طمع در طلب وصل شما کرد

چون نیست دلم را ز غمت روی رهایی

[...]

سلمان ساوجی

یارم به وفا وعده بسی داد و جفا کرد

هر وعده که آنم به جفا داد، وفا کرد

مهر تو بر آیینه دل پرتوی انداخت

ماننده ماه نوم انگشت نما کرد

هر جور که دیدم ز جهان، جمله جفا بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
کمال خجندی

بیمار ترا کس نتوانست دوا کرد

هم درد تو خوشتر که علاج دل ما کرد

عشاق قلندر صفت از عشق نمیرند

آنکس که بمیرد همه گویند خطا کرد

با پیر من از عشق بکی گفت بپرهیز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه